منطق، یکی از مهمترین دلبستگیهای مترجمان در نهضت ترجمة آثار یونانی ـ سریانی به زبان عربی بود. اما آنچه ایشان محور کار خود قرار داده بودند مجموعه رسالههای ارگانون ارسطو بود. در این دوره، «دیالکتیک» افلاتون، نه به طور مستقیم، بلکه با واسطة ارسطو به دست اعراب رسید. این واسطه، سبب شد که فهم دقیق این روش استنتاجی امکانپذیر ...
بیشتر
منطق، یکی از مهمترین دلبستگیهای مترجمان در نهضت ترجمة آثار یونانی ـ سریانی به زبان عربی بود. اما آنچه ایشان محور کار خود قرار داده بودند مجموعه رسالههای ارگانون ارسطو بود. در این دوره، «دیالکتیک» افلاتون، نه به طور مستقیم، بلکه با واسطة ارسطو به دست اعراب رسید. این واسطه، سبب شد که فهم دقیق این روش استنتاجی امکانپذیر نشود. درواقع، از همان روزهای آغازین ورود منطق به جهان عربی، منطقدانان عرب «دیالکتیک» را با نام بسیار گمراهکنندة «جدل»، صرفاً به عنوان رقیبی برای منطق راستین، یعنی منطق قیاسی ارسطو شناختند. پژوهش حاضر میکوشد ابتدا طرحی از دیالکتیک افلاتون به عنوان روشی استنتاجی فراهم آورد، آنگاه شناخت منطقدانان عرب را از «دیالکتیک» افلاتون ارزیابی کرده و مورد انتقاد قرار دهد. ضمن این پژوهش، تلاش خواهد شد که برگردان واژة «دیالکتیک» به «جدل»، به بوتة نقد گذارده شود. پیشنهاد پژوهش حاضر این است که این برگردان، به جز صورتبندی ارسطو، با تأثیرپذیری مترجمان از زبان سریانی صورت گرفته است.[i] پینوشت [i]. ضروری است از انتقادها و پیشنهادهای دوستانم آلبرتو ریگولیو (دانشگاه آکسفورد) و یوری آرژانوف (دانشگاه روهر بوخوم) پیرامون مقالة حاضر سپاس بگزارم.
روش دیالکتیکی، ریشههای مشخصی در اندیشة فلسفی یونان پیشافلاطونی دارد. این ریشهها را میتوان از هراکلیتوس و پارمنیدس تا سوفیستها یافت، و از آنجا میتوان نخستین کاربرد منظم آن را نزد سقراط مشاهده کرد، هرچند زنون الئایی از جانب ارسطو به غلط بهعنوان مبدع روش دیالکتیکی معرفی شده است. افلاطون در این روش میراثدار ...
بیشتر
روش دیالکتیکی، ریشههای مشخصی در اندیشة فلسفی یونان پیشافلاطونی دارد. این ریشهها را میتوان از هراکلیتوس و پارمنیدس تا سوفیستها یافت، و از آنجا میتوان نخستین کاربرد منظم آن را نزد سقراط مشاهده کرد، هرچند زنون الئایی از جانب ارسطو به غلط بهعنوان مبدع روش دیالکتیکی معرفی شده است. افلاطون در این روش میراثدار سقراط محسوب میشود، اما تمایز آشکاری میان روش دیالکتیکی سقراط و افلاطون مشاهده میشود. تمایزی که با تکیه بر آموزة مُثل آشکارتر هم میشود. این تمایز مبتنیبر تعارض آموزة مُثل با نادانی سقراط است؛ سقراط روش دیالکتیکی را به این دلیل بهکار میگرفت که، نشان دهد روش منطقیاش او را از اظهار نظر قاطعانة مبتنیبر دانایی بر حذر میدارد؛ وظیفة او فقط ویرایش است، ویرایشی که انتهایی بر آن متصور نیست. اما افلاطون با واردساختن آموزة مُثل در این روش، آن را بهکلی دگرگون میکند؛ با ورود این آموزه روشن میشود که انتهای روش دیالکتیکی، کشف «مثال» موضوع مورد بحث است.
در این مقاله میخواهیم نشان دهیم که:
1. ریشههای روش دیالکتیکی در اندیشة فلسفی یونان پیشافلاطونی کشفشدنی است؛
2. زنون الئایی احتمالاً ربط خاصی به روش دیالکتیکی ندارد؛
3. آموزة مُثل از آن افلاطون است، نه سقراط؛
4. افزودهشدن این آموزه به روش دیالکتیکی، تأثیر روشنی در تعیین پایانة جستوجوی منطقی دارد؛ یا به عبارت بهتر، روش دیالکتیکی در پرتو آموزة مُثل، با روش دیالکتیکی بدون این آموزه، متمایز است.