برهان آنسلم از نمونههای نامور برهان وجودی است که قرنها محل بحث فیلسوفان و منطقدانان بوده است. یکی از کلیدیترین فرازهای این برهان چنین است که «اگر [آنچه فراتر از آن قابل تصور نیست] در ذهن وجود داشته باشد، آنگاه میتوان همین فرد را بهعنوان موجود تصور کرد که فراتر است». بر اساس این فراز، میتوان «مسئلة مقایسة با خود» ...
بیشتر
برهان آنسلم از نمونههای نامور برهان وجودی است که قرنها محل بحث فیلسوفان و منطقدانان بوده است. یکی از کلیدیترین فرازهای این برهان چنین است که «اگر [آنچه فراتر از آن قابل تصور نیست] در ذهن وجود داشته باشد، آنگاه میتوان همین فرد را بهعنوان موجود تصور کرد که فراتر است». بر اساس این فراز، میتوان «مسئلة مقایسة با خود» را مطرح کرد؛ مسئلهای که اولاً به تمایز میان «آنچه فراتر از آن قابل تصور نیست» و «آنچه فراتر از آن قابل تصور نیست بهعنوان موجود»، و ثانیاً به مقایسة میان آنها میپردازد. در این مقاله، نگارندگان تلاش میکنند پاسخ چهار تقریر از برهان وجودی آنسلم، میلیکان، اوپنهایمر و زالتا، لوئیس، و کینگ، به «مسئلة مقایسه با خود» را بررسی کنند؛ در مقام پاسخگویی به این مسئله، میلیکان و همچنین اوپنهایمر و زالتا آن را منحل کردهاند، لوئیس با استفاده از جهانهای ممکن لوئیسی به حل آن پرداخته است، و کینگ با بهرهگیری از نظریة اشیای التفاتی کوشیده است این تمایز را مدل کند. در این نوشتار استدلال میشود که مسئله منحلشدنی نیست؛ مدل لوئیس نظریة وی در باب جهانهای ممکن را پیشفرض میگیرد و نظریة اشیای التفاتی باعث ایجاد مشکلی میشود که صورتبندی کینگ را از اعتبار میاندازد.