لوئیس کرول در مقالة «لاکپشت به آشیل چه گفت؟» یکی از بنیانهای منطق را زیر سؤال میبرد و در گفتوگویی خیالی این مسئله را مطرح میکند که اصولاً چرا باید از مقدمات یک استدلال به نتیجه رسید. آیا منطق بهتنهایی میتواند توجیهکنندة استفاده از منطق نیز باشد یا باید کاربرد منطق را در خارج از علم منطق توجیه کرد. ...
بیشتر
لوئیس کرول در مقالة «لاکپشت به آشیل چه گفت؟» یکی از بنیانهای منطق را زیر سؤال میبرد و در گفتوگویی خیالی این مسئله را مطرح میکند که اصولاً چرا باید از مقدمات یک استدلال به نتیجه رسید. آیا منطق بهتنهایی میتواند توجیهکنندة استفاده از منطق نیز باشد یا باید کاربرد منطق را در خارج از علم منطق توجیه کرد. در این مقاله، به دو رویکرد کلی در پاسخ به این سؤال توجه میشود. نخست، رویکردی کاملاً منطقی که از راسل با عنوان نمایندة آن نام برده میشود و دوم، رویکردی اجتماعی ـ درونگرایانه که پیتر وینچ از آن دفاع میکند. این دو فیلسوف در برخی از کتابهای خود چندینبار به این مقالة کرول ارجاع دادهاند. در رویکرد راسل بیان میشود که، تحلیل منطقی بهتنهایی میتواند ضرورت حرکت از مقدمات به نتیجه را توضیح دهد و در مقابل وینچ و موافقان او میگویند هر حرکتی از جمله استنتاج نتیجه از مقدمات ریشه در بطن زندگی دارد و اگر حرکت فکری در استدلال از آن حذف شود، چیزی به نام منطق وجود نخواهد داشت. به هر دو رویکرد انتقاداتی وارد است که بهتفصیل مطرح میشوند. راه حلی که درنهایت پیشنهاد میشود بازگشت به اساس منطق صوری است. وقتی منطق صوری فهمیده شد دیگر لازم نیست منطق دیگری، چه نظری چه عملی، عرضه شود که به ما بگوید منطق را چگونه بفهمیم. استدلالهای معتبر منطق صوری معادل با منطقاند و اگر کسی این استدلالها را نقض کند، خارج از اساس منطق قرار دارد.