منطق قدیم
اسدالله فلاحی
چکیده
شمس الدین سمرقندی در دو کتاب قسطاس الأفکار و شرح القسطاس تحلیلهایی از قضایای خارجیه، حقیقیه و ذهنیه ارائه کرده است که متفاوت از منطقدانان پیش از او است و از این رو، نسبتهایی میان آن قضایا برقرار کرده است که پیامدهای جدیدی در روابط استنتاجی میان آنها دارد. او در موجبهها، قضیة خارجیه را به «وجود خارجیِ» طرفین و قضیة حقیقیه ...
بیشتر
شمس الدین سمرقندی در دو کتاب قسطاس الأفکار و شرح القسطاس تحلیلهایی از قضایای خارجیه، حقیقیه و ذهنیه ارائه کرده است که متفاوت از منطقدانان پیش از او است و از این رو، نسبتهایی میان آن قضایا برقرار کرده است که پیامدهای جدیدی در روابط استنتاجی میان آنها دارد. او در موجبهها، قضیة خارجیه را به «وجود خارجیِ» طرفین و قضیة حقیقیه را به «امکانِ» وجود خارجی طرفین مشروط کرده و قضیة ذهنیه را نامشروط به این دو شرط دانسته است. او همچنین در موجبهها، قضیة خارجیه را اخص از حقیقیه و حقیقیه را اخص از ذهنیه برشمرده و به عکس این نسبتها در سالبهها حکم کرده است و در بیان این احکام میان کلیهها و جزئیهها هیچ تمایزی قائل نشده است. این نسبتهای استنتاجی مورد ادعای سمرقندی متفاوت است با نسبتهای بیان شده در آثار دیگر منطقدانان مسلمان مانند افضل الدین خونجی و قطب الدین رازی که گویا تنها منطقدانان مسلمانی هستند که صراحتا به این بحث پرداختهاند. در این مقاله به تجزیه و تحلیل مدعیات سمرقندی و نقد و بررسی آنها پرداخته و نشان دادهایم که نسبتهای استنتاجی مورد ادعای سمرقندی با مثالهایی که برای قضایای خارجیه، حقیقیه و ذهنیه میآورد مطابقت نمیکنند و از این رو، از دقت کافی برخوردار نیستند.