پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگیمنطقپژوهی2383-066211220200922Allamah Tabataba'i's division of predication: A Critical Lookتأملی در ابعاد متافیزیکی تقسیم «حمل» به تقریر علامه طباطبایی128632310.30465/lsj.2021.35758.1337FAحمیدرضا بدردانش اموخته سطح سه حوزه علمیه امام خمینی، ایران، تهران.Journal Article20210410Allameh Tabatabai, in the definition of predication , considers predication an existential union between the subject and the predicate. In this union, the subject is an existence by itself and the predicate is a connective existence (towards the subject). Then on the division of prediction, he divides prediction to 1. Primary and essential predication 2. Common technical predication 3. Realty and attenuate prediction. In the first predication, an essence predicates on itself, in the second predication, an accident predicates on an underlying subject. In third predication, a caused predicates on its cause.<br />With a reflection on the topic of properties in analytical metaphysics and its relation to the philosophical foundations of Allameh Tabatabai, a serious conflict is established between the second predication and third predication. This conflict is resolved by providing a solution, but a second conflict arises. Finally, for the second conflict, the definition of predication must be changed. Therefore the “connective existence” must be changed to “relative existence”.علامه طباطبایی، حمل را به یک اتحاد وجودی میان موضوع و محمول تعریف میکند. سپس در تقسیم حمل، حمل را به حمل اولی ذاتی، حمل شایع صناعی و حمل حقیقت و رقیقت تقسیم کرده است. در حمل اولی یک «ذات بر خودش» حمل میگردد، در حمل شایع یک «عرض بر معروض» حمل میگردد و در حمل حقیقت و رقیقت یک «معلول بر علت خود» حمل میشود. با تاملی در مبحث ویژگیها در متافیزیک تحلیلی و ارتباط آن با مبانی فلسفی علامه طباطبایی، یک تعارض جدی(P3)میان متافیزیکِ حمل شایع و متافزیکِ حمل حقیقت و رقیقت مستقر میگردد. با ارائه راهحلی( S1) مبتنی بر عمل کردن حمل شایع در بستر نومینالیزم، تعارض (P3) حل میشود، لکن تعارض دیگری (P4) پدید میآید. در نهایت برای حل تعارض دوم (P4)، با استفاده از راه حل دیگری (S3) باید تعریف حمل تغییر کند. با ضمیمه شدن این دو راه حل به تعریف علامه طباطبایی از حمل، میتوان از فروپاشی تقسیم ایشان از حمل جلوگیری کرد. در این مقاله برای حفظ ساختار تقسیم علامه طباطبایی از حمل، تعریف آن را تغییر داده ام. تعریف ایشان از حمل عبارت است از «اتحاد وجودی میان موضوع و محمول به طوری که موضوعْ یک «وجود فی نفسه» و محمولْ یک «وجود فی نفسه لغیره» است». طبق تعریف ایشان اقسام حمل در دو بستر متافیزیکی متفاوت و ناسازگار عمل می-کنند. در نتیجه برای حفظ ساختار تقسیم ایشان باید قید «فی نفسه» از وجود محمول در تعریف حمل حذف گردد، تا تمام اقسام حمل در بستر متافیزیکی واحدی (نومینالیزم) عمل کنند.https://logicalstudy.ihcs.ac.ir/article_6323_c6165d16d4fcc83fd31e9087caaa3dc6.pdfپژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگیمنطقپژوهی2383-066211220200922Critical Analysis of the Relation between Conception and Assertion for Avicenna, Quṭb al-Dīn al-Rāzī, and Mullā Ṣadrāتحلیل انتقادی پیوند تصور و تصدیق نزد ابن سینا، قطب الدین رازی و ملاصدرا3163632210.30465/lsj.2021.35899.1345FAزینب برخورداریاستادیار گروه فلسفه و کلام اسلامی دانشگاه تهرانرامین روحیکارشناس ارشد فلسفه و کلام اسلامی دانشگاه تهران.Journal Article20210417تصور و تصدیق به عنوان دو بخش مبنایی و نظام آفرین در منطق، همواره مورد توجه بوده است. زیربنای منطق دوبخشی، بحث تصوّر و تصدیق است؛ از اینرو از زمان ابنسینا تا به امروز، و با توجه به منطق نوین غرب، در اینباره مسائل مختلفی به میان آمده است. منطق دوبخشی بر اساس تقسیم علم حصولی به تصور و تصدیق پایه گذاری شده است. با توجه به ماهیت تقسیم و وجود اختلاف نوعی بین اقسام، مسألۀ نسبت بین تصوّر و تصدیق، از میان تمام این مسائل، اهمّیت بیشتری دارد. چیستی این نسبت بر "منطق تقسیم بندی"، "ابتناء یا عدم ابتناء این دو بر هم"، "امکان تحقق ذهنی هریک بدون دیگری" و مسائل وابسته به این مسائل تاثیر مستقیم دارد. ابن سینا، قطب الدین رازی و ملاصدرا، (در اثری مستقل) از اندیشمندانی هستند که به این مساله پرداخته اند. مقاله حاضر گشودن گرههای تحلیلی در تقسیمبندی علم حصولی به تصوّر و تصدیق در آثار سه اندیشمند را برای به دست آوردن نسبت بین تصوّر و تصدیق و نیز نقش هرکدام در حصول دیگری و در نهایت دستیابی به نظری جامع از آرای ایشان دربارۀ ماهیت تصوّر و تصدیق، مدنظر قرارداده است. در این پژوهش، از طریق تفکیک مقام زبان (لفظ) از مقام ماهوی، علم حصولی تبیین و تحلیل شده است: در مقام ماهوی فقط تصدیق و از طریق مقام زبان و ارتباط بین زبان و اندیشه، تصوّر به دست میآید. چنان که علم حصولی تکهستهای باشد، علم منطق در واقع تکبخشی خواهدبود.تصور و تصدیق به عنوان دو بخش مبنایی و نظام آفرین در منطق، همواره مورد توجه بوده است. زیربنای منطق دوبخشی، بحث تصوّر و تصدیق است؛ از اینرو از زمان ابنسینا تا به امروز، و با توجه به منطق نوین غرب، در اینباره مسائل مختلفی به میان آمده است. منطق دوبخشی بر اساس تقسیم علم حصولی به تصور و تصدیق پایه گذاری شده است. با توجه به ماهیت تقسیم و وجود اختلاف نوعی بین اقسام، مسألۀ نسبت بین تصوّر و تصدیق، از میان تمام این مسائل، اهمّیت بیشتری دارد. چیستی این نسبت بر "منطق تقسیم بندی"، "ابتناء یا عدم ابتناء این دو بر هم"، "امکان تحقق ذهنی هریک بدون دیگری" و مسائل وابسته به این مسائل تاثیر مستقیم دارد. ابن سینا، قطب الدین رازی و ملاصدرا، (در اثری مستقل) از اندیشمندانی هستند که به این مساله پرداخته اند. مقاله حاضر گشودن گرههای تحلیلی در تقسیمبندی علم حصولی به تصوّر و تصدیق در آثار سه اندیشمند را برای به دست آوردن نسبت بین تصوّر و تصدیق و نیز نقش هرکدام در حصول دیگری و در نهایت دستیابی به نظری جامع از آرای ایشان دربارۀ ماهیت تصوّر و تصدیق، مدنظر قرارداده است. در این پژوهش، از طریق تفکیک مقام زبان (لفظ) از مقام ماهوی، علم حصولی تبیین و تحلیل شده است: در مقام ماهوی فقط تصدیق و از طریق مقام زبان و ارتباط بین زبان و اندیشه، تصوّر به دست میآید. چنان که علم حصولی تکهستهای باشد، علم منطق در واقع تکبخشی خواهدبود.https://logicalstudy.ihcs.ac.ir/article_6322_1225f53efd34d85e13494355b6e78639.pdfپژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگیمنطقپژوهی2383-066211220200922Two rival versions of the nature of deduction and its relation to intuition in Descartes' thoughtدو تقریر رقیب در ماهیت استنتاج و نسبت آن با شهود در اندیشۀ دکارت6593632410.30465/lsj.2021.35984.1352FAمهدی بهنیافراستادیار گروه فلسفه دانشگاه علامه طباطباییJournal Article20210422This paper examines two rival versions (normative-axiomatic and psychologistic) about the nature of deduction and its relation with intuition in Descartes' thought. The ideal of the first version is to reduce the role of the faculty of memory and, sometimes, the role of the faculty of imagination in long chains of deduction due to their fallibility in Descartes' view. Achieving this ideal also depends on the mental training and practicing to place longer inferential chains in a single Cartesian intuition. This version accepts the independence of a logical consequence, considers deduction to be definable on the basis of definiens such as rules of inference and the basic principles of logic, and does not contradict the axiomatic tree of Cartesian knowledge. But the second version essentially sees deduction as nothing more than an intuitive grasping: a simple mental act that is nothing more than a complex intuition of several intuitive things. Therefore, this version considers deduction to have no logical regulations and considers it indefinable based on definiens such as logical principles and rules, and instead places the grasp of a truth that manifests in a kind of psychological clarity experienced by the knowing subject.<br />These two versions try to seem compatible with cognitive objectivity and offer an innate and inadoptable reading of Cartesian logic; But since the second version contradicts both the more fundamental points of Descartes' thought and the independence of logic, this version cannot lead to the cognitive objectivity and innateness of logic in an acceptable way.این پژوهش به بررسی ماهیت استنتاج و نسبت آن با شهود در اندیشۀ دکارت میپردازد. برخی مدعیات دکارتی مبنی بر یقینیتر بودن شهود و قابلیت فروکاهش استنتاج به آن، از جمله سرچشمههای این بحث است که دستکم دو تقریر رقیب هنجاری-اصلموضوعی و روانشناسیگروانۀ بحث شده در این پژوهش را در میان شارحان برانگیخته است. <br />آرمان تقریر نخست، کاستن از نقش حافظه و گاه تخیل در زنجیرههای طولانی استنتاج بهواسطۀ خطاپذیری آنها در دید دکارت است. حصول این آرمان هم وابسته به ممارست و تمرین برای جایدادن زنجیرههای استنتاجی هر چه طولانیتر در یک شهود واحد دکارتی است. این تقریر هم استقلال نتیجۀ منطقی را میپذیرد، هم استنتاج را قابلتعریف بر اساس معرِّفهایی همچون قواعد تبدیل و اصول پایۀ منطقی میداند هم اینکه منافاتی با درخت اصلموضوعی معرفت دکارتی ندارد. اما تقریر دوم اساساً درونمایۀ استنتاج را همان فراچنگآوردن شهودی بهعنوان فعل سادۀ ذهنی میداند که چیزی جز یک شهود پیچیده با متعلّقات متعدد نیست. لذا این تقریر، استنتاج را فاقد درونمایۀ منطقی و غیرقابلتعریف بر اساس معرِّفهایی همچون اصول و قواعد منطقی میداند و بهجای آن فراچنگآوردنِ حقیقت مستنتج آشکار شده در پرتو نوعی شفافیت ِروانشناختیِ تجربه شده توسط سوژۀ معرفت را مینشاند. <br />نشان دادهام که هر دو تقریر با تکیه بر بخشی از متون دکارت میکوشند قابلجمع با عینیتِ شناختی بهنظر برسند و قرائتی فطری و انتخابناپذیر از منطق دکارتی ارائه کنند؛ اما تقریر دوم هم با فقرههای اساسیتر اندیشۀ دکارت و هم با استقلال منطق منافات دارد؛ لذا نمیتواند بهنحو قابل قبولی از عهده این دو مدعا برآید.https://logicalstudy.ihcs.ac.ir/article_6324_45d02345204d95113a6f9873a344b37f.pdfپژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگیمنطقپژوهی2383-066211220200922Negative facts and Truthmaker for Negative propositionsواقعیت های منفی و مسئله صادق ساز گزاره های سالبه97111599410.30465/lsj.2021.26105.1270FAامیر جلیلی قاضی زادهدانشجوی دکتری فلسفه – منطق گروه فلسفه دانشگاه تربیت مدرسسید محمد علی حجتیدانشیار ، گروه فلسفه ، دانشگاه تربیت مدرس0000000293217895محمد سعیدی مهراستاد گروه فلسفه دانشگاه تربیت مدرسJournal Article20190817According to the maximalism about truthmaker, every true proposition has a truthmaker. One of the challenges faces maximalism is: what kind of entities are truthmakers of negative propositions? There are many solutions suggested by maximalists. One class of these solutions is based on negative entities.<br />In the present paper we first briefly explain the problem. Then we indicate some solutions which are based on negative entities and some objections. These solutions are based on views entitled “totality states of affairs”, “polarity”, “absences” and “fundamental negative facts”. According to the solution based on totality states of affairs, in every negative case, in addition to positive facts the totality of them makes another fact, which in turn, plays the role of Truthmaker of negative proposition. According to the polarity solution, objects instantiate the properties into positive and negative manner and negative facts that result from the negative instantiation are considered as Truthmaker of negative propositions. According to the absence solution, the Truthmaker of negative proposition is considered as the absence of Truthmaker belonging to its alternative positive proposition. According to the fundamental negative facts solution, fundamentally there are negative facts the same as positive facts and these facts are Truthmaker of negative propositions.براساس حداکثرگرایی در باب صادق ساز، هر گزاره ی صادقی صادق ساز دارد. یکی از مسائل پیش روی حداکثرگرایان این است که صادق سازهای گزاره های سالبه چه نوع اموری هستند؟ پاسخ های متعددی از سوی حداکثرگرایان به این مسئله داده شده است. یک رده از این پاسخ ها مبتنی بر امور منفی است.<br />در این مقاله بعد از معرفی کوتاه مسئله، اشاره ای به بعضی پاسخهایی که مبتنی بر امور منفی هستند و برخی از اشکالاتی که دارند خواهیم داشت. این پاسخ ها به ترتیب مبتنی هستند بر وضعیت تام، قطبیت، غیاب و واقعیت های منفیِ بنیادین. براساس راه حل مبتنی بر وضعیت تام، علاوه بر واقعیت های مثبت، واقعیت های دیگری متشکل از تمامیتِ واقعیت های مثبت وجود دارند که صادق ساز گزاره های سالبه خواهند بود. براساس پاسخِ نظریه قطبیت، اشیاء می توانند ویژگی ها را به دو نحو مثبت یا منفی تحقق بخشند و واقعیت های منفی که حاصل تحقق بخشیِ منفیِ ویژگی ها توسط اشیاء هستند، صادق ساز گزاره های سالبه هستند. براساس پاسخِ نظریه غیاب، صادق ساز گزاره های سالبه غیابِ صادق سازِ گزاره ی ایجابیِ متناظرش است. براساس پاسخِ نظریه واقعیت های منفیِ بنیادین، واقعیت های منفی همانند واقعیت های مثبت به نحو بنیادین متحققند و این واقعیت ها صادق ساز گزاره های سالبه هستند. در ادامه به ارائه ی راه حلی برای این مسئله مبتنی بر واقعیت های منفی و بر اساس تحقق اعدام مضاف پرداخته و نشان می دهیم که این راه حل بسیاری از اشکالات دیدگاه های مشابه را ندارد.https://logicalstudy.ihcs.ac.ir/article_5994_9250e0ec3fbcadcf024bedc7a2ef45a3.pdfپژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگیمنطقپژوهی2383-066211220200922Investigating the Methodology of Logical Analysis: Russell's Theory of Descriptionsجستاری در روش تحلیل منطقی با تکیه بر نظریة وصفهای راسل113133632610.30465/lsj.2021.35951.1350FAسعیده شاه میردانشجوی دکترای فلسفة غرب، دانشگاه علامه طباطبائیJournal Article20210420One of the goals, or perhaps the most important goal of Bertrand Russell’s prominent attempts in his philosophical and logical works was to establish a sort of Ideal or Perfect Language in order to be used to deal with the varieties of complexities, ambiguities, and paradoxes which in one way or another appear in natural languages. Such a project is built on the central notion, or better methodology, of Logical Analysis. Russell by using his logical analysis can distinguish between (genuine proper) names and definite descriptions, which further helps him to cope with three main problems: informativeness of identity claims, negative existentials, and non-existents, that is, those expressions which have no reference whatsoever. In this paper, I will introduce and explain Russell’s view in two parts: The Conceptual Aspect of his analysis, which involves the definition of logical analysis, and the Extensional Aspect, which brings in his famous Theory of Descriptions.هدف راسل تأسیس زبانی ایدئال برای حل کژتابیهای فلسفی و دشواریهای زبان طبیعی است. این زبان منطقاً کامل، ساختار اندیشة ما و ساختار معرفت ما را آشکار میسازد. پروژة تأسیس زبان ایدئال چیزی جز حرکت درجهت تحلیل منطقی نیست. راسل، با تکیة بر تحلیل منطقی، با رسم تمایز میان نام و وصف به سه پرسش اساسی در باب این همانی، اصل طرد شق ثالث یا گزارههای سالبة جزئیه و گزارههایی که موضوع آنها عدم است، یا بهعبارتی به هیچ چیز اشاره نمیکند، پاسخ میدهد. در مقالة نیز حاضر برآنیم تا ضمن شرح دیدگاه راسل در باب تحلیل منطقی و تعریف آن، به نظریة وصفهای او، در مقام موخرة و وجه مصداقی تحلیل منطقی، نظر کنیم. در بحث از «تحلیل منطقی» کوشیدهام نشان دهم، معنای «تحلیل منطقی کردن» چیست. برای بیان مقصود راسل در این باب، به توضیح پروژۀ راسل یعنی تأسیس زبان ایدئال نیز، پرداختهایم. در قسمت دوم مقاله، نظریه وصف های راسل را به مثابه وجه مصداقی تحلیل منطقی ، با تکیه بر دو مقالة «دربارة اشاره» و «دربارة وصف ها» توضیح دادهام.https://logicalstudy.ihcs.ac.ir/article_6326_67a5c1aa446dd28868ef42bd1b135330.pdfپژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگیمنطقپژوهی2383-066211220200922Re-reading the definition of conversion with emphasis on the drawbacks of Mohaqeq Tusi on Ibn Sinaباز خوانی تعریف عکس مستوی در قضایای مطلقه با تاکید بر اشکالات محقق طوسی بر ابن سینا135156632010.30465/lsj.2021.35798.1340FAامین صیدیدانشجوی دکتری فلسفه وکلام اسلامی دانشگاه تربیت مدرسسیداحمد فقیهمدرس مرکز تخصصی سطح سه اسراء قمجمال سروشاستاد یار، گروه فلسفه، دانشگاه ملایر، ایرانJournal Article20210412Farabi is the first Muslim logician to define conversion in his works. Ibn Sina, by borrowing from him and adding the adverb "survival of falsehood", has defined the conversion as follows: " Displacement of the subject and predicate along with the survival of the quality, truth and falsehood.". The logicians after Ibn Sina, led by Tusi, have found several inaccuracy in this definition and have tried to provide an accurate and consistent definition with the logical system. In this research, while measuring and evaluating these problems and answers, the historical course of definition of conversion by Muslim logicians has been studied. For this purpose, the evolution of the definition of conversion has been studied and by mentioning the problems of the definitions of logicians such as "Farabi", "Akhavan Al-Safa", "Fakhr Razi", "Ibn Sahlan Savi", etc., we have been led to the conclusion that "Khunji" and his contemporaries definition ("Tusi", "Ermoi", etc.) is a suitable and correct definition.فارابی اولین منطق دان مسلمانی است که در آثارش به تعریف عکس مستوی پرداخته است. ابن سینا با وامداری از او و با افزودن قیدی «بقاء کذب»، عکس مستوی را چنین تعریف کرده:«جابجایی موضوع و محمول به همراه بقاء کیف، صدق و کذب». منطقییون پس از ابن سینا و در راسشان محقق طوسی بر این تعریف چندین اشکال گرفته اند و سعی در ارائه تعریفی دقیق و سازوار با نظام منطقی داشته اند. در این پژوهش ضمن سنجش و ارزیابی این نقض و ابرام ها، به بررسی سیر تاریخی تعریف عکس مستوی توسط منطق دانان مسلمان پرداخته شده است. به همین منظور تطورات تعریف عکس مستوی مورد مطالعه قرار گرفته و با ذکر اشکالاتِ تعاریفِ منطق دانانی چون «فارابی»، «اخوان الصفا»، «فخر رازی»، «ابن سهلان ساوی» و... به این نتیجه رهنمون شده ایم که تعریف «خونجی» و هم عصرانش(«محقق طوسی»، «ارموی» و...) تعریفی مناسب و بی اشکال و به اصطلاح جامع افراد و مانع اغیار است.https://logicalstudy.ihcs.ac.ir/article_6320_485157c1a125e28e8318534edb28a66e.pdfپژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگیمنطقپژوهی2383-066211220200922The tautological predication and the common technical predication and its application by Mirdamad in the issue of mental existenceحمل اولی ذاتی و حمل شایع صناعی و کاربرد آن نزد میرداماد در مسئله وجود ذهنی157172628410.30465/lsj.2021.35773.1339FAمهدی عسگریدانش اموخته کارشناسی ارشد فلسفه وکلام اسلامی از دانشگاه ادیان ومذاهب قمJournal Article20210411One of the important issues in Islamic philosophy is the discussion of mental existence and its forms. Among the forms that have become mental, two forms have challenged the foundations of this issue. Forms of community of substance and width and community of transverse categories under each other. The main issue of this article is to show the application of the distinction between the first pregnancy and the common pregnancy in proving and solving the problems of mental existence in Mirdamad. The method of discussion will be library and historical method. The brief answer to this main question is that Mirdamad was able to give the same answer to the problem of mental existence by separating the two, which was later registered in the name of his student Mulla- Sadra. Meanwhile, Mirdamad has had a great impact on the development of the theory of predication and the distinction between the tautological and common technical predication.یکی از مسائل مهم در فلسفه اسلامی، بحث از وجود ذهنی و اشکالهای مطرح به آن است. از میان اشکالهایی که به وجود ذهنی مطرح شده است، دو اشکال بنیادهای این مسئله را با تردید مواجه کرده است. اشکال اجتماع جوهر و عرض و اجتماع مقولههای عرضی تحت یکدیگر. مسئله اصلی این مقاله نشاندادن کاربرد تمایز میان حمل اولی و حمل شایع در اثبات و حل اشکالهای وجود ذهنی نزد میرداماد است. روش بحث، روش کتابخانهای و تاریخی خواهد بود. پاسخ اجمالی که این به مسئله اصلی این است که میرداماد را میتوان یکی از طلایهداران بحث از حمل اولی ذاتی و حمل شایع صناعی دانست و وی توانسته همان جوابی را با تفکیک بین دو حمل به مسئله وجود ذهنی بدهد که بعدها به نام شاگردش ملاصدرا ثبت شده است. در ضمن میرداماد در بسط و گسترش نظریه حمل و تمایز حمل اولی و شایع تأثیر به سزایی داشته است.https://logicalstudy.ihcs.ac.ir/article_6284_4241c71a121d70d0af168e9170ee8647.pdfپژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگیمنطقپژوهی2383-066211220200922Reconstruction of Hegel's Logic through the Modern Logic: Paraconsistency or Trivialism?بازسازی منطق هگل در منطق جدید: فراسازگاری یا تریویالیسم؟173188629210.30465/lsj.2021.35739.1338FAکسری فارسیاندانشجوی دکتری فلسفه –منطق دانشگاه تربیت مدرسJournal Article20210411In this paper, I will argue for this claim that Hegel's logic implies Trivialism. In recent decades among scholars, there is a special interest in rereading classic philosophers through the modern logic, also about Hegel this story is true. Graham Priest, a contemporary philosopher and logician, had claimed that we can find Hegel's logic in a paraconsistent way. More specifically, Priest said Hegel's logic is committed to Dialetheism. His claim has some opponents(such as Michela Bordignon) who say Hegel's being dialetheist has some requirements such as commitment to the third truth-value (Glutty value) and this is a dubious presupposition. Bordignon had claimed that in Hegel's logic, there is only one truth-value: true.<br /><br />In three-part of this paper, I will report and criticize accounts of Priest and his opponents, then I will establish an argument for Hegel's being Trivialist, respectively. And finally, I will try to explain what Trivialism is and I will give a reason for defense of it.در این مقاله، له این امر استدلال خواهد شد که هگل متعهد به تریویالیسم است. در دهههای گذشته با توجه به رونق گرفتن بازخوانی فیلسوفان کلاسیک در محکمهی منطق جدید، بازسازی هگل نیز از این جریان مستثنی نبوده است. گراهام پریست منطقدان و فیلسوف مطرح معاصر خوانشی فراسازگار از منطق هگل ارائه میدهد و سعی دارد نشان دهد فراسازگار دانستن نظام اندیشهای هگل میتواند هم غنای اندیشهی او را نشان دهد و هم میتواند منجر به دفاع موجهی از اندیشههای او در جامعهی امروزهی منطق شود. این خوانش پریست از هگل مخالفانی دارد که معتقدند خوانش فراسازگار از نظام منطقی هگل میتواند تردید آمیز باشد. در این مقاله من علاوه بر توضیح خوانش پریست و مطرح کردن نقدی به خوانش او از جانب مخالفانش، در انتها استدلال خواهم کرد که هگل را میتوان یک تریویالیست دانست و نه فیلسوفی با درک فراسازگار از منطق. نیز به عنوان نکتهی نهایی مقاله استدلالی در دفاع از تریویالیزم را مطرح خواهیم کرد.https://logicalstudy.ihcs.ac.ir/article_6292_c8c79befbfc55df2616615670084459c.pdfپژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگیمنطقپژوهی2383-066211220200922Husserlian Transcendental Ego And Impact of Logical Fundation of mind on expressionخوداستعلایی هوسرل و تأثیر بنیانهای منطقی ذهن بر بیان189207632110.30465/lsj.2021.32449.1305FAعلیرضا فرجیاستادیار گروه فلسفه دانشگاه پیام نورJournal Article20200919»Self« or »Ego« is amongst basis of philosophical an psychological thought. Philosopher and thinker of Humanities sciences Frequently, treated a bout its quality and entity so much. Edmund husserl, The Famous phenomenologian in contemporary world believe that, the »Ego« is center of cog native acts. One of the basic act that imputation to Ego, is vocal an expressional acts, and condition of get on this things. namly, that is »Self« or »Ego« can conceived like basis and core of cognation and conceived like busis and core of cognation and comucational instrument of environmental world. In other words, language and subjective analysis can assist it to knowing the thing of world and completed process of knowledge or not. Project of Husserlian Transcendental phenomenology, try to achive it's proper place by »Epoche «of physical and positivistic thought. For this, he analysed the relation of »Ego« and mind in transcendental Framework based on intentional character of consciousness. For this one of my relational implement is expression and speech. That He looked transcendental. In this reaserch we attempt that by analysis concept of transcendental Ego. For Husserl, investigate logical and expressional relation between subjectivity of Ego and world.«خود» یا «اگو» از جمله بنیانهای تفکر فلسفی و روانشناختی است. غالباً فلاسفه و اندیشمندان شاغل در حوزههای گوناگون علوم انسانی، بر چگونگی وجود آن، بحثهای بسیار صورت دادهاند. ادموند هوسرل، پدیدارشناس شناخته شده معاصر، «خود» را به عنوان «مرکز» افعال شناختی در نظر گرفته است. یکی از بنیادیترین افعالی که برای «خود» منظور میکند، کنش و فعل گفتاری و نحوه کسب شناخت توسط آن است. به عبارت دیگر، «خود» محور و مرکز شناسایی است و ابزار ارتباطی او با جهان پیرامون، یعنی این مسأله که زبان و تحلیلهای ذهنی چگونه میتواند در مسیر تکامل فرایند شناخت جهان و ابژههای پیرامون به او یاری رساند. طرح پدیدارشناسی استعلایی هوسرل، مبتنی بر آن است که با اپوخه کردن نگرشهای طبیعی و پوزیتیویستی، به جایگاه مناسب و شایسته «خود» دست پیدا کند. به همین دلیل، با تکیه بر ساختار منطقی ذهن و سوبژکتیویته «اگو» در یک چارچوب استعلایی که بر جنبه التفاتی آگاهی اگو استوار است، به تحلیل نسبت آن با جهان پیرامون و «خود»های دیگر میپردازد. از اینرو، یکی از ابزارهای ارتباطی «خود» که بیان و گفتار است را با نگرش استعلایی مورد توجه قرار داده می دهد. در این پژوهش، تلاش میکنیم، با تحلیل مفهوم «خود استعلایی» نزد هوسرل، چگونگی ارتباط گفتاری منطقی میان سوبژکتیویته اگو را با جهان پیرامون آن بررسی نمائیم.https://logicalstudy.ihcs.ac.ir/article_6321_2f06b9b9701e4e3c8c860b7c97436296.pdfپژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگیمنطقپژوهی2383-066211220200922Why is Dummett`s reading of Wittgenstein's philosophy unsuccessful?تبیین علل عدم موفقیت خوانش انتقادی دامت از فلسفه ویتگنشتاین209226602210.30465/lsj.2021.34638.1324FAهومن محمد قربانیاناستادیار گروه فلسفه دانشگاه اصفهان0000-0001-6601-063Xسارا قانعدانشجوی دکتری فلسفه اخلاق دانشگاه قمJournal Article20210131Dummett`s philosophy is influenced by two great philosophers : he follows Frege in his methodology and attempts to build metaphysics upon logic and theory of meaning, and he also follows Wittgenstein in his theory of meaning and accepts his use theory of meaning that says in most cases, the meaning of a word is its use. Nevertheless, Dummett tries to avoid the radical skepticism found in late Wittgenstein, since he believes if that is true then communication is in constant danger of simply breaking down. His solution against this radical skepticism is introducing the idea of implicit knowledge for our understanding of how language works. In this article, I tried to show how this idea causes Dummet`s theory to be different from Wittgenstein's concept of language. We cannot maintain at the same time both implicit knowledge of the language and think of the theory of meaning as a base for metaphysics.دامت در فلسفه خود متاثر از دو فیلسوف تحلیلی بزرگ است؛ او در روش از فرگه تبعیت میکند و قصد دارد منطق و نظریه معناداری را بنیانی برای متافیزیک قرار دهد، و در نظریهپردازی درباره معنا متاثر از ویتگنشتاین است و معنای واژگان را معادل با کاربرد آنها میداند. بر خلاف همه تاثیری که ویتگنشتاین بر دامت دارد، سایه شکاکیت قوی که در آراء ویتگنشتاین دوم وجود دارد و کریپکی به بهترین شکل به آن پرداخته است برای دامت خوشآیند نیست، زیرا گمان میکند در صورت درست بودن شکاکیت و قراردادگرایی افراطی ویتگنشتاین، محاورات و ارتباطات انسانی همیشه در لبه پرتگاه و در آستانه سقوط قرار دارد. او برای گریز از این امر، ایده دانش ضمنی برای دانش زبانی را به عنوان بنیادی محکم در نظریه خود قرار میدهد. در این مقاله نشان دادهایم که ایده دانش ضمنی سبب فاصله گرفتن نظریه معناداری دامت از آموزههای ویتگنشتاین و شکست پروژه او میشود. اگر نتوان نشان داد که زبان چگونه کار میکند، هرگز نمی-توان نظریه معناداری را بنیانی برای متافیزیک قرار داد.https://logicalstudy.ihcs.ac.ir/article_6022_3af8e9d64f60e5799e83b2619024e9ac.pdfپژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگیمنطقپژوهی2383-066211220200922A Few Insights into Logicچند روشنگری در مورد منطق227247629310.30465/lsj.2021.35823.1341FAمرتضی منیریدانشیار گروه ریاضی دانشگاه شهید بهشتیJournal Article20210413We first look at some controversial issues in mathematical logic. These issues are often confused by non-specialists. The main topics that we will address in this regard are: Tarski's definition of truth, Tarski's theorem on undefinability of truth, Gödel's completeness theorem and Gödel's incompleteness theorems, and first and second-order logic. Next, we will introduce some non-classical logics and their place in philosophical logic as well as logic in computer science. In addition, we discuss some philosophical issues related to logic. Among the issues we discuss are the definition of logic, the difference between logic and logical system, and the challenge of monism versus pluralism in the choice of logic. By separating logic from logical systems, we will defend the view that mathematical logic, as part of mathematics, should only be committed to the standards of mathematics. In this regard, any non-classical logic system that meets these standards will have legitimacy.در ابتدا برخی موضوعهای بحث برانگیز در حوزۀ منطق ریاضی را بررسی میکنیم. اینها موضوعهایی هستند که معمولاً غیرمتخصصان را به دردسر و گاهی اشتباه میاندازند. موضوعهای عمدهای که در این راستا به آنها خواهیم پرداخت عبارتند از: تعریف صدق تارسکی، قضیۀ تعریفناپذیری صدق تارسکی، قضیۀ تمامیت گودل و قضیههای ناتمامیت گودل، منطق مرتبۀ اول و مرتبۀ دوم. در ادامه، به معرفی برخی منطقهای غیرکلاسیک و جایگاه آنها در منطق فلسفی و همچنین منطق در علوم کامپیوتر میپردازیم. افزون بر آن، برخی موضوعهای فلسفی مرتبط به منطق را به بحث میگذاریم. از زمرۀ این موضوعها، پرسش از چیستی منطق، تفاوت منطق و دستگاه منطقی و چالش یگانهگرایی در مقابل کثرتگرایی در انتخاب منطق است. با تفکیک منطق از دستگاه منطقی، از این دیدگاه دفاع خواهیم کرد که منطق ریاضی به عنوان بخشی از ریاضیات، تنها میبایست متعهد به رعایت استانداردهای خود ریاضیات باشد. در این راستا، هر یک از دستگاههای منطق غیرکلاسیک که این استانداردها را رعایت کند، مشروعیت خواهد داشت.https://logicalstudy.ihcs.ac.ir/article_6293_fbf784b6b194a4aae40e56eaec1c4cc2.pdfپژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگیمنطقپژوهی2383-066211220200922Hegel’s Logic as an epistemological-ontological method for unification of thought and beingمنطقِ هگل بهمثابهیِ روشی معرفتشناختی-وجودشناختی برایِ یگانهگردانیِ اندیشه و وجود249271632510.30465/lsj.2021.35915.1347FAحسن مهرنیااستادیار پردیسِ فارابیِ دانشگاهِ تهرانمجید زمانی علویجهدانشجویِ ارشدِ فلسفه پردیسِ فارابیِ دانشگاهِ تهرانJournal Article20210418From his viewpoint, logic cannot in advance shape a fixed form for determination of thought; because every determination had its own special form. The transformation ofsoul (Geist) can't be apprehend within traditional logic, so it clings to earlier forms of Geist and as a result, neither it can comprehend new manifestations and determinations of Geist, nor can it form a native metaphysic for each Folkaccording toGeist’s determination for them. Such logic will turn finally to skepticism.<br />In the following paper, it will be explained how Hegel's epistemological- ontological logicis trying to transformthe nature of thought. In his opinion, the role of logic is not merely speculation, but also identifies and unification of thought with Being. Therefore, his logic alongside possessing content, determinate the content of thought. Hegelian logic is a complete philosophical system, capable of conceptualizing every Geist's unique determination.By his ontological-epistemological logic, Hegel finds metaphysic as a possible science, without entanglementin Kantian dogmatism.بهباورِ هگل، منطق نمیتواند ازپیش برایِ تعیّناتِ اندیشه صورتی برسازد، بلکه هر تعیّنی صورتِ ویژهیِ خود را دارد. جوهرهیِ دگرگونشدهیِ روح در منطقِ سنّتی احساس نمیشود و بههمینسببْ منطقِ سنّتی به تعیّناتِ پیشینِ روحْ دلخوش است ولذا نه میتواند تعیّناتِ جدیدِ روح را مفهومی کند، و نه متافیزیکِ ویژهای برایِ هر قومبرسازد. چُنین منطقی بهسببِ ناتوانیِ در مفهومسازی سرانجام به شکاکیّت منجر خواهد شد. <br />در این نوشتار تبیین نموده ایم که چگونه منطقِ معرفتشناختی-وجودشناختیِ هگل سرشتِ اندیشه را دگرگون میسازد.از نظر او،رسالت منطقنه اندیشهورزیِ صوریِ صِرفْ، بلکه یگانهگرداندن و اینهماننمودنِاندیشه با«وجود» است. از این رو منطقِ ویافزون بر اینکهدارای محتوا است،محتوایِ آن تعیّناتِ اندیشهورزی را نیز آشکار میسازد. منطقِ هگل یک نظامِ فلسفیِ کامل را دربَر دارد، و بهسببِ کارآمدی در مفهومسازی برایِ تمامیِ تعیّناتِ روح؛ اندیشه را به جستوجویِ یک متافیزیکِ نظاممند وامیدارد، بنابراین در منطقِ معرفتشناختی-وجودشناختیْ متافیزیک شدنی است بیآنکه به دامِ دگماتیسمی که کانتْ ما را از آن پرهیز داده-امّا خود در آن گرفتار شده-بود، گرفتار شویم.https://logicalstudy.ihcs.ac.ir/article_6325_c46de50b6f4074693b29281c5cc206cc.pdf