هیدگر برای نشاندادن اینکه چگونه هر منطقی در بستری مابعدالطبیعی شکل میگیرد، در کتاب بنیادهای مابعدالطبیعی منطق، نظریة حکم لایبنیتس را به عنوان نمونه مورد تحقیق و بررسی قرار داده است. او پس از پرسش دربارة نسبت وجود و تفکر، به توصیف ساختار حکم در نظریة مذکور میپردازد و به خاستگاه تاریخی آن اشاره میکند و نشان میدهد که مفاهیمی ...
بیشتر
هیدگر برای نشاندادن اینکه چگونه هر منطقی در بستری مابعدالطبیعی شکل میگیرد، در کتاب بنیادهای مابعدالطبیعی منطق، نظریة حکم لایبنیتس را به عنوان نمونه مورد تحقیق و بررسی قرار داده است. او پس از پرسش دربارة نسبت وجود و تفکر، به توصیف ساختار حکم در نظریة مذکور میپردازد و به خاستگاه تاریخی آن اشاره میکند و نشان میدهد که مفاهیمی چون موضوع و محمول و نسبت این دو در گزاره یا همان حکم و همچنین تعریف صدق در تفکر لایبنیتس تا چه حد متأثر از آموزههای مابعدالطبیعیاند؛ حال آنکه یکی از اصلیترین دغدغههای لایبنیتس، استقلال منطق از مابعدالطبیعه و بنیان نهادن مابعدالطبیعة خویش بر پایة چنان منطقی است. در این مقاله کوشیدهام نشان دهم که چگونه هیدگر نظریة حکم لایبنیتس را مورد مطالعه قرار میدهد و درهمتنیدگی منطق و مابعدالطبیعه را در تفکر او اجتنابناپذیر میداند.