هومن محمد قربانیان
چکیده
لوئیس کرول در مقاله "لاکپشت به آشیل چه گفت؟" نشان داد اضافه کردن قواعد منطق به صورت گزاره سبب ایجاد تسلسلی در استنتاج قیاسی میشود که حصول نتیجه را غیرممکن میسازد. یکی از راهحلهایی که برای این معما پیشنهاد شده استعدادی دانستن دانش منطق است؛ استعدادهای منطقی، تواناییهایی هستند که در صورت بروز شرایط مناسب، عمل مشخصی را در پی دارند. ...
بیشتر
لوئیس کرول در مقاله "لاکپشت به آشیل چه گفت؟" نشان داد اضافه کردن قواعد منطق به صورت گزاره سبب ایجاد تسلسلی در استنتاج قیاسی میشود که حصول نتیجه را غیرممکن میسازد. یکی از راهحلهایی که برای این معما پیشنهاد شده استعدادی دانستن دانش منطق است؛ استعدادهای منطقی، تواناییهایی هستند که در صورت بروز شرایط مناسب، عمل مشخصی را در پی دارند. در این دیدگاه، فردی که منطق میداند، در هنگام مواجه با یک استدلال، دست به عمل میزند و استعداد خود را ظاهر میسازد و نتیجهگیری میکند. برای دفاع از این دیدگاه، گاهی منطق به مثابه بخشی از زبان جهانی، یا به مانند زبان اندیشه معرفی میشود و همانطور که زبان مجموعهای از تواناییها و استعدادها برای صحبت کردن است، منطق نیز توانایی برای استنتاج معرفی میشود. اما در این مقاله نشان میدهیم منطق بخشی از زبان جهانی نیست، زیرا منطقهای متعدد و بیشماری وجود دارند، در حالیکه گرامر جهانی یکتا است. بعلاوه دیدگاه استعدادی به منطق، اگرچه میتواند از تسلسل کرول جلوگیری کند، اما از توضیح برخی از ویژگیهای ابتدایی منطق، مانند پیشینی بودن، ناتوان است. استعدادهای ذهنی نه پیشینی هستند و نه پسینی؛ در حالیکه منطق نمونه اعلی برای دانش پیشینی است. همچنین میتوانیم عمل به منطق را نه به کمک استعدادها، بلکه به واسطه دلیل و انگیزهای که منطق برای عمل در اختیار ما قرار میدهد توجیه کنیم. بنابراین به دلیل نقصهای برطرف نشده و مهم دیدگاه استعدادی، بعلاوه وجود راهحلهای بهتر برای معمای کرول، دیدگاه استعدادی ناکافی به نظر میرسد.
مهدی بهنیافر
چکیده
این پژوهش به بررسی ماهیت استنتاج و نسبت آن با شهود در اندیشۀ دکارت میپردازد. برخی مدعیات دکارتی مبنی بر یقینیتر بودن شهود و قابلیت فروکاهش استنتاج به آن، از جمله سرچشمههای این بحث است که دستکم دو تقریر رقیب هنجاری-اصلموضوعی و روانشناسیگروانۀ بحث شده در این پژوهش را در میان شارحان برانگیخته است. آرمان تقریر نخست، کاستن از ...
بیشتر
این پژوهش به بررسی ماهیت استنتاج و نسبت آن با شهود در اندیشۀ دکارت میپردازد. برخی مدعیات دکارتی مبنی بر یقینیتر بودن شهود و قابلیت فروکاهش استنتاج به آن، از جمله سرچشمههای این بحث است که دستکم دو تقریر رقیب هنجاری-اصلموضوعی و روانشناسیگروانۀ بحث شده در این پژوهش را در میان شارحان برانگیخته است. آرمان تقریر نخست، کاستن از نقش حافظه و گاه تخیل در زنجیرههای طولانی استنتاج بهواسطۀ خطاپذیری آنها در دید دکارت است. حصول این آرمان هم وابسته به ممارست و تمرین برای جایدادن زنجیرههای استنتاجی هر چه طولانیتر در یک شهود واحد دکارتی است. این تقریر هم استقلال نتیجۀ منطقی را میپذیرد، هم استنتاج را قابلتعریف بر اساس معرِّفهایی همچون قواعد تبدیل و اصول پایۀ منطقی میداند هم اینکه منافاتی با درخت اصلموضوعی معرفت دکارتی ندارد. اما تقریر دوم اساساً درونمایۀ استنتاج را همان فراچنگآوردن شهودی بهعنوان فعل سادۀ ذهنی میداند که چیزی جز یک شهود پیچیده با متعلّقات متعدد نیست. لذا این تقریر، استنتاج را فاقد درونمایۀ منطقی و غیرقابلتعریف بر اساس معرِّفهایی همچون اصول و قواعد منطقی میداند و بهجای آن فراچنگآوردنِ حقیقت مستنتج آشکار شده در پرتو نوعی شفافیت ِروانشناختیِ تجربه شده توسط سوژۀ معرفت را مینشاند. نشان دادهام که هر دو تقریر با تکیه بر بخشی از متون دکارت میکوشند قابلجمع با عینیتِ شناختی بهنظر برسند و قرائتی فطری و انتخابناپذیر از منطق دکارتی ارائه کنند؛ اما تقریر دوم هم با فقرههای اساسیتر اندیشۀ دکارت و هم با استقلال منطق منافات دارد؛ لذا نمیتواند بهنحو قابل قبولی از عهده این دو مدعا برآید.