هومن محمد قربانیان
چکیده
لوئیس کرول در مقاله "لاکپشت به آشیل چه گفت؟" نشان داد اضافه کردن قواعد منطق به صورت گزاره سبب ایجاد تسلسلی در استنتاج قیاسی میشود که حصول نتیجه را غیرممکن میسازد. یکی از راهحلهایی که برای این معما پیشنهاد شده استعدادی دانستن دانش منطق است؛ استعدادهای منطقی، تواناییهایی هستند که در صورت بروز شرایط مناسب، عمل مشخصی را در پی دارند. ...
بیشتر
لوئیس کرول در مقاله "لاکپشت به آشیل چه گفت؟" نشان داد اضافه کردن قواعد منطق به صورت گزاره سبب ایجاد تسلسلی در استنتاج قیاسی میشود که حصول نتیجه را غیرممکن میسازد. یکی از راهحلهایی که برای این معما پیشنهاد شده استعدادی دانستن دانش منطق است؛ استعدادهای منطقی، تواناییهایی هستند که در صورت بروز شرایط مناسب، عمل مشخصی را در پی دارند. در این دیدگاه، فردی که منطق میداند، در هنگام مواجه با یک استدلال، دست به عمل میزند و استعداد خود را ظاهر میسازد و نتیجهگیری میکند. برای دفاع از این دیدگاه، گاهی منطق به مثابه بخشی از زبان جهانی، یا به مانند زبان اندیشه معرفی میشود و همانطور که زبان مجموعهای از تواناییها و استعدادها برای صحبت کردن است، منطق نیز توانایی برای استنتاج معرفی میشود. اما در این مقاله نشان میدهیم منطق بخشی از زبان جهانی نیست، زیرا منطقهای متعدد و بیشماری وجود دارند، در حالیکه گرامر جهانی یکتا است. بعلاوه دیدگاه استعدادی به منطق، اگرچه میتواند از تسلسل کرول جلوگیری کند، اما از توضیح برخی از ویژگیهای ابتدایی منطق، مانند پیشینی بودن، ناتوان است. استعدادهای ذهنی نه پیشینی هستند و نه پسینی؛ در حالیکه منطق نمونه اعلی برای دانش پیشینی است. همچنین میتوانیم عمل به منطق را نه به کمک استعدادها، بلکه به واسطه دلیل و انگیزهای که منطق برای عمل در اختیار ما قرار میدهد توجیه کنیم. بنابراین به دلیل نقصهای برطرف نشده و مهم دیدگاه استعدادی، بعلاوه وجود راهحلهای بهتر برای معمای کرول، دیدگاه استعدادی ناکافی به نظر میرسد.
هومن محمد قربانیان؛ سارا قانع
چکیده
دامت در فلسفه خود متاثر از دو فیلسوف تحلیلی بزرگ است؛ او در روش از فرگه تبعیت میکند و قصد دارد منطق و نظریه معناداری را بنیانی برای متافیزیک قرار دهد، و در نظریهپردازی درباره معنا متاثر از ویتگنشتاین است و معنای واژگان را معادل با کاربرد آنها میداند. بر خلاف همه تاثیری که ویتگنشتاین بر دامت دارد، سایه شکاکیت قوی که در آراء ویتگنشتاین ...
بیشتر
دامت در فلسفه خود متاثر از دو فیلسوف تحلیلی بزرگ است؛ او در روش از فرگه تبعیت میکند و قصد دارد منطق و نظریه معناداری را بنیانی برای متافیزیک قرار دهد، و در نظریهپردازی درباره معنا متاثر از ویتگنشتاین است و معنای واژگان را معادل با کاربرد آنها میداند. بر خلاف همه تاثیری که ویتگنشتاین بر دامت دارد، سایه شکاکیت قوی که در آراء ویتگنشتاین دوم وجود دارد و کریپکی به بهترین شکل به آن پرداخته است برای دامت خوشآیند نیست، زیرا گمان میکند در صورت درست بودن شکاکیت و قراردادگرایی افراطی ویتگنشتاین، محاورات و ارتباطات انسانی همیشه در لبه پرتگاه و در آستانه سقوط قرار دارد. او برای گریز از این امر، ایده دانش ضمنی برای دانش زبانی را به عنوان بنیادی محکم در نظریه خود قرار میدهد. در این مقاله نشان دادهایم که ایده دانش ضمنی سبب فاصله گرفتن نظریه معناداری دامت از آموزههای ویتگنشتاین و شکست پروژه او میشود. اگر نتوان نشان داد که زبان چگونه کار میکند، هرگز نمی-توان نظریه معناداری را بنیانی برای متافیزیک قرار داد.