بازتأملی انتقادی در بهرهگیری از سور مرتبة دوم در تحلیل شرطی لزومی
صفحه 1-23
چکیده نوشتار حاضر تلاشی برای تحلیل سور شرطی لزومی سینوی برپایۀ منطق مرتبۀ دوم است. محققان معاصر صورتبندیهای متفاوتی از شرطی سینوی به زبان منطق جدید عرضه کردهاند. از تفاوتهای اصلی این صورتبندیها چگونگی تحلیل سور شرطی بوده است. دیدگاه خواجه نصیرالدین طوسی دربارۀ سور شرطی مبنای آخرین تحلیلهای محققان قرار گرفته است و میتوان آن را با زبان منطق مرتبۀ دوم صورتبندی کرد؛ برایناساس، تحلیلهای عرضهشده نشان میدهد با بهرهگیری از منطق مرتبۀ دوم، شرطی لزومی فقط با استفاده از منطق ربط و موجهات صورتبندی میشود. در مقالۀ حاضر میبینیم که تحلیلهای پیشین بر پیشفرض نازمانیبودن مقدم و تالی استوار است. با این پیشفرض این مبحث با مشکلاتی همراه است. برای بهبود این تحلیل، پیشفرض زمانیبودن مقدم و تالی را مبنا قرار دادهایم، سپس شرطی لزومی را با بهرهگیری از منطق مرتبۀ دوم، منطق زمان، منطق ربط، و همچنین منطق موجهات بررسی کردهایم. صورتبندیِ حاصل ترکیبی از منطق ربط و زمان و موجهات است.
نظریۀ فراارزشگذارها، ابهام و پارادوکس خرمن
صفحه 25-48
داود حسینی
چکیده در این مقاله نظریۀ فراارزشگذارها دربارۀ ابهام توصیف و نقد خواهد شد. این نقد در دو موضع بررسی میشود: نخست اینکه، این نظریه نمیتواند همۀ شهودهای دربارۀ ابهام را توجیه کند و برای انتخاب شهودهایی که حفظ میکند توجیهی ندارد. دوم اینکه، حل روانشناختی پارادوکس خرمن بنابر این نظریه یا کافی نیست یا به نفع نظریه نیست و راه حلهای غیرمتعارف را مجاز میداند. نتیجه این خواهد بود که نظریۀ فراارزشگذارها از عهدۀ وظایف نظریهای دربارۀ ابهام برنمیآید.
تحلیل پارادوکس دروغگو در چهارچوب نظریۀ ساختاری گزارهها
صفحه 49-61
علیرضا دستافشان
چکیده پارادوکس دروغگو جملهای است که دربارۀ خود میگوید که کاذب است. در این مقاله نخست دو راه حل سنتی و معروف این پارادوکس نقد و رد میشود و سپس به کمک دو پیشفرض مهم راه حل جدیدی برای پارادوکس عرضه میکنیم. نخست اینکه گزارهها حامل اصلی صدقاند و نه جملهها؛ هرچند گاه با مسامحه و آسانگیری، صدق را به جملهها نیز نسبت میدهیم؛ این قبیل مسامحه فقط تا جایی جایز و رواست که دقت بحث قربانی نشود و ساخت پارادوکس نیز دقیقاً یکی از آن موارد است؛ به این ترتیب با کنارنهادن مسامحه و تدقیق بحث، جملة مزبور در پارادوکس دروغگو بازنویسی میشود به جملهای که میگوید گزارهای که خود بیان میکند کاذب است. پیشفرض دوم، که استفاده میشود نظریۀ ساختاری گزارههاست که برمبنای آن هر گزاره مجموعهای مرتب یا یک چندتایی مرتب است (گزارهها از جنس مجموعهها محسوب میشوند). حال به کمک اصل تنظیم در نظریۀ مجموعهها نشان میدهیم که هیچ مجموعهای نمیتواند عضو خود باشد و از آنجا که گزاره نیز مجموعه است نمیتواند خودش عضوی از خود باشد و از کذب خود بگوید؛ به این ترتیب اصلاً چنین گزارهای یافت نمیشود و جملۀ مزبور در پارادوکس دروغگو گزارهای را بیان نمیکند و بیمعنی است. به این ترتیب نشان میدهیم که حامل صدقدانستن گزارهها (بهجای جملهها) و پذیرش نظریۀ ساختاری گزارهها (گزارهها از جنس مجموعهها محسوب میشوند) کمک میکند تا راه حلی پذیرا برای پارادوکس دروغگو بهدست آید، اما به این موضوع میتوان دقیقاً از زاویة مقابل هم نگریست و این دستاورد را دلیلی بر قوت آن مفروضات بهحساب آورد. یعنی یکی از نقاط قوت حامل صدقدانستن گزارهها و نظریۀ ساختاری گزارهها این است که میتوانند راه حل قابل قبولی برای پارادوکس دروغگو در اختیار ما بگذارند.
جهانهای ناممکن و متون التفاتی از نگاه پریست
صفحه 63-84
بهنام ذوالقدر؛ فرشته نباتی
چکیده هینتیکا در تحلیل دلالتشناسی منطق معرفت بهقصد پاسخگویی به مسئلۀ همهچیزدانیِ منطقی از جهانهای ناممکن استفاده کرد. پریست نیز همچون هینتیکا در تحلیل متون التفاتی به جهانهای ناممکن متوسل میشود. پس از مطالعة رویکردهای متعدد به جهانهای ناممکن و کاربردهای گوناگون جهانهای ناممکن در منطق موجهات، پاسخ پریست به مسئلۀ همهچیزدانیِ منطقی و سه مسئلۀ دیگر منطق معرفت را بررسی خواهیم کرد. دلالتشناسیای که او برای متون التفاتی عرضه میکند، کاملاً مبتنی بر جهانهای ناممکن است. در پیِ مباحثی که مطرح میشود، جنبههای متعددی از این جهانهای نامتعارف را خواهیم دید.
تعریفهای ارسطوییِ فرفوریوس از جنس و نوع: مقایسۀ برداشت ابن سینا و بارنز
صفحه 85-102
مهدی عظیمی
چکیده فرفوریوس در ایساگوگه تعریفهایی دوری از جنس و نوع بهدست میدهد و در توجیه کار خود، به پیروی از ارسطو، بر متضایفبودن این دو مفهوم و ضرورت دوریبودن تعریف متضایفان تکیه میکند. ابن سینا، اما، سخن ارسطو را بهگونۀ دیگری تفسیر میکند و در چندین جا از نوشتههایش تعریفهای فرفوریوس را بهسختی وامیزند. این در حالی است که جاناتان بارنز، از برجستهترین متخصصان فلسفۀ باستان، گزارش و سنجشی مغایر با گزارش و سنجش ابن سینا بهدست میدهد. جستار فرارو مطالعهای است تطبیقی میان ابن سینا و بارنز که همراییها و جدانگریهای این دو شارح را در این قلمرو ویژه بازمینمایاند و برمیسنجد.
تحلیل عمومهای سهگانة اصول فقه در منطق جدید
صفحه 103-126
اسدالله فلاحی
چکیده عموم مجموعی و عموم استغراقی و عموم بدلی سه نوع از انواع عموماند که اصولیان در مبحث عام و خاص و مبحث مطلق و مقید به آن میپردازند و برای آن، چه در فقه و چه در اصول، کاربردهای فراوانی یافتهاند و مثالهای گوناگونی ذکر کردهاند. در این مقاله، برخی از این کاربردها و مثالها را به زبان منطق جدید صورتبندی کردهایم و پیچیدگیهای بعضی از آنها را نشان دادهایم. برای این کار، ترکیب سور با ادات سلب و ترکیب سور با ادات شرطی و ترکیب سور با سور را برای تحلیل انواع عموم به خدمت گرفتهایم. در ادامه، نشان دادهایم که این روش برای تحلیل انواع عموم، بهرغم همۀ توانمندیها و ظرافتهایی که دارد، وقتی با قواعد منطق جدید درمیآمیزد، نتایج شگفت و گاه ناپذیرفتنی بهدست میدهد و به فروکاهی عموم مجموعی و عموم بدلی به عموم استغراقی میانجامد. بنابراین، این مقاله در صدد است تا نشان دهد که مبحث انواع عموم ظرافتها و پیچیدگیهایی دارد که به پژوهش بیشتری پیرامون زوایای تاریک و ناشناختة آن نیاز است.
آشیل به لاکپشت چه گفت؟
صفحه 127-148
هومن محمد قربانیان
چکیده لوئیس کرول در مقالة «لاکپشت به آشیل چه گفت؟» یکی از بنیانهای منطق را زیر سؤال میبرد و در گفتوگویی خیالی این مسئله را مطرح میکند که اصولاً چرا باید از مقدمات یک استدلال به نتیجه رسید. آیا منطق بهتنهایی میتواند توجیهکنندة استفاده از منطق نیز باشد یا باید کاربرد منطق را در خارج از علم منطق توجیه کرد.
در این مقاله، به دو رویکرد کلی در پاسخ به این سؤال توجه میشود. نخست، رویکردی کاملاً منطقی که از راسل با عنوان نمایندة آن نام برده میشود و دوم، رویکردی اجتماعی ـ درونگرایانه که پیتر وینچ از آن دفاع میکند. این دو فیلسوف در برخی از کتابهای خود چندینبار به این مقالة کرول ارجاع دادهاند. در رویکرد راسل بیان میشود که، تحلیل منطقی بهتنهایی میتواند ضرورت حرکت از مقدمات به نتیجه را توضیح دهد و در مقابل وینچ و موافقان او میگویند هر حرکتی از جمله استنتاج نتیجه از مقدمات ریشه در بطن زندگی دارد و اگر حرکت فکری در استدلال از آن حذف شود، چیزی به نام منطق وجود نخواهد داشت. به هر دو رویکرد انتقاداتی وارد است که بهتفصیل مطرح میشوند.
راه حلی که درنهایت پیشنهاد میشود بازگشت به اساس منطق صوری است. وقتی منطق صوری فهمیده شد دیگر لازم نیست منطق دیگری، چه نظری چه عملی، عرضه شود که به ما بگوید منطق را چگونه بفهمیم. استدلالهای معتبر منطق صوری معادل با منطقاند و اگر کسی این استدلالها را نقض کند، خارج از اساس منطق قرار دارد.
