دوره و شماره: دوره 16، شماره 1، فروردین 1404 
فلسفه تحلیلی (با گرایش منطق)

آیا تکثرگرایی و وحدت‌گرایی وجودشناختی مغایر نمادین یک‌دیگرند؟ و دو دشواری مشابه

https://doi.org/10.30465/lsj.2025.46957.1450

محمدحسین اسفندیاری

چکیده یکی از پرسش‌های پیش روی تکثرگرایی وجودشناختی، پذیرش یا عدم پذیرش سور عام است. اما اگر بنا به دلایلی که له پذیرش سور عام هستند، تکثرگرایی سور عام را بپذیرد، آن‌گاه بنا به دلایلی دیگر با دشواری‌هایی مواجه خواهد شد، مثلاً این‌که گویی تکثرگرایی و وحدت‌گرایی صرفاً در نمادها مغایر یک‌دیگرند و تفاوتی اصیل و مهم میانشان برقرار نیست. به عبارت دیگر، پذیرش سور عام نوعی همتای وحدت‌انگار را برای تکثرگرایی متصوَر می‌شود و این همتای وحدت‌انگار، تکثرگرایی را به سه دشواری اساسی دچار می‌کند. این سه دشواری البته از مهم‌ترین نقدها به خود رویکرد تکثرگرایی وجودشناختی نیز محسوب می‌شوند. در مقالۀ پیش رو، این سه دشواری مورد بحث قرار گرفته‌اند. پس از روشن کردن هر یک از آن‌ها و تحریر محل نزاع، آن‌ها را نقد و ردّ کرده-ایم. کلید ما در مواجهه با این سه دشواری، این فرض است که سور عام، سوری ممتاز و بنیادین نیست و صرفاً بر اساس سورهای مقید قابل تعریف خواهد بود. از این رو، نشان داده شده که تکثرگرایی وجودشناختی، اگر سور عام را بپذیرد و اگر این سور عام را ممتاز تلقی نکند، با دشواری‌ای مواجه نخواهد بود.

منطق فلسفی

مدل‌های رجحانی در منطق تکلیف و منطق غیریکنوا

https://doi.org/10.30465/lsj.2025.50824.1490

فاطمه سادات نبوی

چکیده گونه‌هایی از جملات شرطی که علاوه بر غیر استاندارد بودن، معمولا ماهیت وجهی دارند در منطق‌های شرطی یا منطق‌های دو وجهی بررسی می‌شوند. دسته‌ی مهمی از ساختارهای معنایی برای این منطق‌ها، مدل‌های رجحانی می‌باشند. شرطی‌های تکلیفی و شرطی‌های فسخ‌پذیر، دو گونه از ‌این شرطی‌های غیراستاندارد هستند، که مدل‌های رجحانی به‌عنوان ساختار معنایی آنها در نظر گرفته و بررسی شده‌اند. دراین مقاله ضمن معرفی انواع مدل‌‌های رجحانی و اصول موضوعه نظیر، ادبیات شکل گرفته حول آن‌ها را در پیشینه منطق تکلیف و منطق غیریکنوا مختصرا مرور می کنیم و به مقایسه مدل‌های رجحانی به کار رفته برای‌این دو نوع شرطی، هم‌چنین توجیه و تحلیل اصول موضوعه برای هریک از دو گونه شرطی غیرکلاسیک می‌پردازیم. در ادامه با بیان مثال‌هایی در هر دو پیش‌زمینه نشان می‌دهیم مدل‌های رجحانی کارایی لازم برای بیان استدلال درست در برخی ازاستدلال‌های تکلیفی و هم‌چنین در برخی از استدلال‌های غیریکنوا را ندارند و تعمیم‌ هایی که برای این مدل‌ها در ادبیات منطق غیریکنوا وجود دارد را به عنوان گزینه هایی برای رفع این ناکارایی‌ها معرفی می‌کنیم.

منطق ریاضی غیراستاندارد

یک حساب رشته برای {LP}

https://doi.org/10.30465/lsj.2025.52639.1503

جاوبد جعفری

چکیده منطق {LP} یک منطق فراسازگار است که از نظر ساختاری و سمنتیکی شباهت زیادی با منطق LP معرفی‌شده توسط گراهام پریست دارد. این منطق در پی مطالعه مدلهای غیرنرمال کارنپ مورد مطالعه قرار گرفته شده است. {LP} برخلاف منطق پریست با استفاده از ماتریس‌های نامعین تعریف می‌شود؛ ابزاری که نقش مهمی در ارائه معناشناسی برای منطق‌های فراسازگار ایفا می‌کند و امکان بررسی گزاره‌های متناقض بدون فروپاشی کل نظام منطقی را فراهم می‌سازد. در این مقاله، ابتدا چارچوب سمنتیکی این منطق معرفی شده و سپس یک سیستم نظریه برهان بر پایه حساب رشته گنتزن برای آن ارائه می‌گردد. نشان داده خواهد شد که این سیستم استنتاجی نسبت به ماتریس نامعین معرفی شده صحیح و تمام است. سپس برخی ویژگی‌های خاص منطق {LP} بررسی می‌شود که تفاوت‌های بارزی نسبت به منطق LP دارد. به طور خاص، رفتار غیرمتعارف عملگر عطف در این منطق مورد بررسی قرار گرفته است، این عملگر به شیوه‌ای کاملا متفاوت از منطق‌های متداول عمل می‌کند، طوری که به سختی نام عطف را به آن می‌توان داد.

منطق جدید

صوری سازی حسادت و پشیمانی

https://doi.org/10.30465/lsj.2025.53190.1513

مجید علی‌زاده؛ فاطمه مشهدی راویز؛ لطف‌الله نبوی

چکیده احساسات خلاف‌واقع، همچون حسادت و پشیمانی، به‌دلیل نقش بنیادین آن‌ها در شکل‌دهی به رفتار انسانی، قضاوت اخلاقی، و سامان‌دهی تعاملات اجتماعی، از محورهای مهم پژوهش در حوزه هوش مصنوعی و سیستم‌های چندعاملی به‌شمار می‌آیند. این احساسات زمانی شکل می‌گیرند که فرد میان وضعیت واقعی و سناریوهای خیالیِ جایگزین مقایسه‌ای ذهنی برقرار می‌کند و از این طریق به بازاندیشی در تصمیم‌های پیشین، اصلاح رفتارهای نادرست و پیش‌بینی پیامدهای آتی سوق داده می‌شود. در این مقاله، به‌منظور صوری‌سازی دقیق و قابل‌محاسبه حسادت و پشیمانی، از چارچوب منطقی CFE (Counterfactual Emotions) استفاده شده است [2]. افزون بر این، با تکیه بر شاخص‌های کمی نظیر «درجه اهمیت»، «درجه ناکافی بودن» و «درجه اجتناب‌پذیری خلاف‌واقع» معرفی‌شده در [1]، شدت و درجه‌ی این احساسات مورد تحلیل قرار می‌گیرد. یافته‌های این پژوهش می‌تواند بنیانی نظری و کاربردی برای توسعه عامل‌های هوشمندی فراهم آورد که توانایی درک، بازنمایی، و انطباق با پیچیدگی‌های شناختی و اخلاقی احساسات انسانی را دارند.

فلسفه منطق

منطق و هستی‌شناسی

https://doi.org/10.30465/lsj.2025.52205.1501

اسدالله فلاحی

چکیده مقالة حاضر یکی از نخستین مقالاتی است که در جهان غرب دربارة رابطة منطق و هستی‌شناسی (به طور خاص و متافیزیک به طور عام) نوشته شده است. بوخنسکی نشان می‌دهد که فرگه، پدر منطق ریاضی، با قرار دادن صدق و نه استنتاج به عنوان موضوع منطق سبب شد تا منطق به هستی‌شناسی و متافیزیک بسیار نزدیک شود تا آنجا که برخی پیروان فرگه مانند هاینریش شولتز منطق و هستی‌شناسی را یکی بپندارند. در مقابل البته گروهی مانند ارنست ناگل هم به سنت وفادار مانده و منطق و هستی‌شناسی را کاملاً متمایز از یک‌دیگر می‌شمردند. بوخنسکی در تبیین تاریخی این اختلافِ دیدگاه‌ها در رابطة منطق و هستی‌شناسی، اشاره می‌کند که ریشة این اختلاف دو کتاب قیاس و جدل ارسطو است (که نام اصلی آنها تحلیل اول و مواضع (یا جایگاه‌ها) بوده است). در کتاب قیاس، ارسطو احکام منطقی (یعنی ضرب‌های قیاس) را در قالب صدق‌ها و قوانین بیان می‌کند در حالی که در کتاب جدل منطق را در قالب قواعد مناظره و گفتگو میان دو خصم (سائل و مجیب) طرح کرده بود. بوخنسکی مدعی است که سنت منطقی پس از ارسطو، از رواقیان گرفته تا پیش از منطق جدید، همگی منطق را در قالب جدل ارسطویی و قواعد مناظره و گفتگو می‌دیده‌اند، بر خلاف منطق‌دانان ریاضی مانند لایب‌نیتس، جرج بول و فرگه که منطق را در قالب قیاس ارسطویی و اصول موضوعه و قوانین می‌دیدند و در واقع از کتاب تحلیل اول ارسطو پیروی می‌کردند.

در مورد ترجمۀ کتاب فلسفۀ ریاضی لینبو

https://doi.org/10.30465/lsj.2025.50064.1486

مرتضی منیری

چکیده کتاب فلسفۀ ریاضی تألیف لینبو یکی از کتاب‌های جدید و مفید در این زمینه است.‌ این کتاب برای دانشجویان کارشناسی و‌کارشناسی ارشد فلسفه و ریاضی نوشته شده است. یکی از جنبه‌های قابل‌توجه این کتاب، توجه هم‌زمان به دیدگاه‌های فلسفی کلاسیک و جدید به ریاضیات است. متأسفانه ترجمۀ فارسی این کتاب حاوی اشتباهات و نارسایی‌های فراوانی است که فهم موضوع از طریق آن را تقریباً ناممکن می‌کند. در این نوشته به بررسی گزینشی این ترجمه می‌پردازیم تا تنها برخی از نارسایی‌های یادشده را نشان دهیم. به نظر می‌رسد که جامعۀ علمی و فلسفی می‌بایست مسئولیت‌پذیری بیشتری در نقد ترجمه‌های موجود و فراهم آوردن زمینۀ ترجمه‌های مناسب از خود نشان دهد. در کنار بررسی ترجمه، نگاهی هم‌ به برخی از مطالب کتاب خواهیم‌ داشت. آدرس کتاب اصلی و ترجمۀ آن به قرار زیر است:
لینبو، اویستان (1399). فلسفۀ ریاضیات، ترجمۀ محمد حسین وقار، انتشارات اطلاعات.
Linnebo, Øystein (2017). Philosophy of Mathematics (Princeton Foundations of Contemporary Philosophy), Princeton University Press.

منطق فلسفی

تحلیل رابطه در جمله، قضیه و علم تصدیقی از دیدگاه ابن سینا

https://doi.org/10.30465/lsj.2025.51534.1497

جواد عظیمی دستگردی

چکیده برای فهم دقیق یک کلام و رسیدن به اغرض و معلومات گویندۀ آن نیاز به قواعد و اصولی خاص است. بعد از رسیدن به آن معلومات برای تفکر و استفاده آنها در استدلالها باید معلومات به صورت منطقی تحلیل شوند. این تحلیل در منطق با تحلیل قضایا انجام می‌گیرد. «قضیه» ابعاد و اجزاء مختلفی دارد که برای تفسیر آنها پای فلسفه پیش می‌آید. تفاسیر فیلسوفان اهمیت فراوانی دارد و می‌تواند علاوه بر استفاده در علومی مانند معرفت شناسی، در تحلیل‌ها و ساختارهای منطقی از معلومات تصدیقی نیز تاثیر گذار باشد. با روش تحلیل محتوا وقتی آثار ابن سینا در این زمینه بررسی می‌شود به دست می‌آید که در اینجا سه گونه قضیه با احکام اختصاصی وجود دارد: قضیه ملفوظه (جمله)، قضیه معقوله (قضیه) و قضیه مقبوله (علم تصدیقی). «رابطه» بنیادی‌ترین جزء در جمله است که دلالت بر «نسبت حکمیه» در قضیه می‌کند نسبتی که حاصل از اضافه‌ای ذهنی بوده و صفت برای موضوع است. در علم تصدیقی «حکم» عارض بر این نسبت می‌شود که نحوۀ عروضش جای بحث دارد.

فلسفه زبان (با گرایش منطق)

معنا به‌مثابۀ شبکۀ پویای باورهای جزئی: بازاندیشی در پارادوکس شکاکانۀ کریپکی–ویتگنشتاین

https://doi.org/10.30465/lsj.2025.53321.1514

کورش سلیمی

چکیده خوانشِ کریپکی از ویتگنشتاین پارادوکسی شکاکانه طرح می‌کند: نه فکت عینی و نه نیت خصوصی، کاربردهای آیندۀ قاعده را تعیین نمی‌کند و داوری نهایی با اجتماع است.
این مقاله بازسازی‌ای درونی و پسا‌کریپکی از راه‌حل شکاکانه ارائه می‌دهد: معیار اجتماعیِ درستی حفظ می‌شود، اما هدایت ذهنیِ فرد به‌مثابه بُعدی درونی از همان سازوکار اجتماعیِ معنا بازتعریف می‌گردد.
چارچوب پیشنهادی، با عنوان «شبکۀ پویای باور جزئی»، گونه‌ای «گرایش‌گراییِ اجتماع‌پذیر » را بسط می‌دهد که در آن گرایش شباهت‌محورِ ذهن، استمرار درونیِ رفتار جمعی در سطح فرد است، نه افزوده‌ای بیرونی بر آن.
معنا از درهم‌تنیدگی دو مؤلفه پدید می‌آید: (۱) شبکۀ باورهای جزئیِ فرد که از کاربردهای معتبر اجتماعی شکل گرفته، و (۲) گرایش طبیعی ذهن به گسترش شباهت، که موارد تازه را بدون نیاز به قواعد کلی یا چرخۀ تفسیر، به خوشه‌های آموخته‌شده می‌افزاید.
اجتماع همچنان داور نهایی باقی می‌ماند و بدین‌سان هنجارمندی و اصلاح‌پذیری تضمین می‌شود. در امر هدایت زبان در لحظۀ کاربرد، حس شباهت عمل می‌کند؛ و باور جزئی ساختار تاریخیِ این هدایت را شکل می‌دهد.

بدین‌ترتیب، نظریه از الگوی انتسابیِ کریپکی به مدلی باور‌محور گذر می‌کند و هدایت فردی و هنجار اجتماعی را در یک ساختار پویای واحد درمی‌آمیزد—ساختاری که در آن ایدۀ «شباهت خانوادگی» از نقشی توصیفی به سازوکاری تبیینی در هدایت زبانی ارتقا می‌یابد.