مسعود الوند
چکیده
مساله اصلی این مقاله تحلیل اعتبار منطقی است. از نظر فیلد شرط لازم برای اعتبار منطقی بینانظری یک استدلال عبارت از قیود هنجاری بر باور به مقدمات و نتیجه آن استدلال است. با این حال، دیدگاه مرسوم آن است که استدلالهای معتبر لغوی، علیرغم اعمال چنین قیودی بر باورها، منطقاً معتبر نیستند و بنابراین نمیتوان شرط مذکور را برای اعتبار منطقی ...
بیشتر
مساله اصلی این مقاله تحلیل اعتبار منطقی است. از نظر فیلد شرط لازم برای اعتبار منطقی بینانظری یک استدلال عبارت از قیود هنجاری بر باور به مقدمات و نتیجه آن استدلال است. با این حال، دیدگاه مرسوم آن است که استدلالهای معتبر لغوی، علیرغم اعمال چنین قیودی بر باورها، منطقاً معتبر نیستند و بنابراین نمیتوان شرط مذکور را برای اعتبار منطقی کافی دانست. بخش زیادی از این مقاله صرف بررسی این دیدگاه مرسوم میشود. اعتقاد بر این است که فصل تمایز استدلالهای منطقی از استدلالهای انجام شده در سایر شاخههای علمی صوری بودنِ استدلالهای منطقی است. در این مقاله بررسی میکنیم که صوری بودنِ منطق به چه معناست و نشان میدهیم که اعتقاد به عدم اعتبار منطقی استدلالهای لغوی چیزی از سنخ دگم است. دراینصورت میتوان پذیرش قیود هنجاری بر باور به مقدمات و نتیجه یک استدلال را شرط لازم و کافی برای اعتبار منطقی بینانظری محسوب کرد .
علی اصغر جعفری ولنی
چکیده
چکیدهجایگاه برهان در منطق بر اساس ابتناء آن بر علیتچکیدهتعریف برهان یعنی "قیاس مؤتلف یقینی" بیانگر این امر مهم است که راز رفعت و عظمت این صناعت در دانش منطق را باید از سویی در رابطه غرض آن با غرض تدوین منطق و از سوی دیگر در راز صدق وصول به غرض صناعت برهان در صورت رعایت قوانین مندرج در آن جستجو کرد. در این نوشتار با روش تحلیلی-استدلالی ...
بیشتر
چکیدهجایگاه برهان در منطق بر اساس ابتناء آن بر علیتچکیدهتعریف برهان یعنی "قیاس مؤتلف یقینی" بیانگر این امر مهم است که راز رفعت و عظمت این صناعت در دانش منطق را باید از سویی در رابطه غرض آن با غرض تدوین منطق و از سوی دیگر در راز صدق وصول به غرض صناعت برهان در صورت رعایت قوانین مندرج در آن جستجو کرد. در این نوشتار با روش تحلیلی-استدلالی این نتیجه به دست میآید که اولاً دانش "منطق" با غرض تجمیع قواعد عاصم ذهن از خطا در تفکر تدوین شد و صناعت "برهان" با غرض تجمیع قواعد روش کسب علم ممتنع الخطأ در این دانش جای گرفت، و ثانیاً از آنجا که کسب "یقین" در گرو دو اصل "تفکر بر مدار واقع" و "استعمال عنصر ضرورت در تفکر" است و قانون علیت تنها قانون تأمین کننده این دو اصل است، بلندمرتبگی "برهان" به ابتناء آن بر قانون "علیت" باز میگردد.کلید واژه: منطق، برهان، علیت، تفکر، یقینکلید واژه: منطق، برهان، علیت، تفکر، یقین
عبدالرزاق حسامی فر
چکیده
پارادوکس مور یک ترکیب عطفی در باب باور است که اگر اظهار نشود، می تواند صادق باشد، امّا اگر اظهار شود، پارادوکس تولید میکند. این پارادوکس در دو قالب حذفی و ارتکابی مطرح شده است و از وقتی که مور آن را مطرح کرد، مقالات بسیاری دربارۀ آن نوشته شدهاند که در میان آنها سهم جان ویلیامز بیش از دیگران بوده است و تقابل نظر او با حمید وحید بر سرِ ...
بیشتر
پارادوکس مور یک ترکیب عطفی در باب باور است که اگر اظهار نشود، می تواند صادق باشد، امّا اگر اظهار شود، پارادوکس تولید میکند. این پارادوکس در دو قالب حذفی و ارتکابی مطرح شده است و از وقتی که مور آن را مطرح کرد، مقالات بسیاری دربارۀ آن نوشته شدهاند که در میان آنها سهم جان ویلیامز بیش از دیگران بوده است و تقابل نظر او با حمید وحید بر سرِ این مسأله بازتاب مناسبی از محلّ نزاع و نظرهای متفاوت در باب آن است. ویلیامز قائل به دو رویکرد معرفتی و باور خودآگاهانه است. بر حسب رویکرد اوّل، اظهار گزاره موری چون ناموجّه است، مستلزم نقصان معرفتی است و بر حسب رویکرد دوم، وقتی که آن گزاره خودآگاهانه اظهار شود، پارادوکس تولید میشود. حمیدِ وحید قائل به رویکرد تفسیر ناقص است که، بر اساس آن، اظهار گزاره موری موجب نقض اصل حسنِظنّ میشود؛ اصلی که میگوید که همواره باید سخنِ سخنگو را صادق تلقّی کرد مگر آنکه بینّهای علیه آن وجود داشته باشد. در این مقاله مناقده این دو فیلسوف معاصر در باب پارادوکس مور، تحلیل و بررسی میشود.
داود حسینی
چکیده
چکیده: کیت فاین منطقی برای چهار مفهوم متمایز ابتنا بنا نهاده است: ابتنای ضعیف تام، ابتنای ضعیف جزئی، ابتنای اکید تام و ابتنیا اکید جزئی. همچنین، او مدعی است که ابتنای ضعیف تام و اکید تام هر یک میتوانند مفهوم پایه قرار گیرند و سایر مفاهیم ابتنا با آنها تعریف شود. مشخصاً او مدعی است که میتوان ابتنای ضعیف تام و ابتنای اکید تام را با یکدیگر ...
بیشتر
چکیده: کیت فاین منطقی برای چهار مفهوم متمایز ابتنا بنا نهاده است: ابتنای ضعیف تام، ابتنای ضعیف جزئی، ابتنای اکید تام و ابتنیا اکید جزئی. همچنین، او مدعی است که ابتنای ضعیف تام و اکید تام هر یک میتوانند مفهوم پایه قرار گیرند و سایر مفاهیم ابتنا با آنها تعریف شود. مشخصاً او مدعی است که میتوان ابتنای ضعیف تام و ابتنای اکید تام را با یکدیگر تعریف کرد. برای این منظور، او پیشنهادی برای تعریف هر یک از این مفهوم ابتنا بر پایۀ دیگری ارائه کرده است. طبق این تعریفها، ابتنای اکید تام ابتنای ضعیف تام برگشتناپذیر است و ابتنای ضعیف تام چیزی نیست جز حفظ ابتنای اکید تام. در اینجا استدلال میکنم که این تعریفهای دوطرفه دچار اشکال هستند. استراتژی من این است که ابتدا دو معنای متفاوت از تعریفپذیری دوطرفه برای دو مفهوم دلخواه را از هم تفکیک میکنم: اینکه در یک سیستم منطقی، دوشرطیهای مناسبی شامل این دو مفهوم قضیه باشند؛ اینکه بتوان سیستم منطقیای برای هر یک طراحی کرد که رفتار دیگری در آن قابل بازسازی باشد. سپس، برای هر یک از این معناهای تعریفپذیری دوطرفه، نشان میدهم که چرا دستکم یکی از دو مفهوم ابتنای ضعیف و اکید را نمیتوان بر پایۀ دیگری تعریف کرد. نتیجۀ این پژوهش یک گزارۀ فصلی است: یا این دو مفهوم به شکل دیگری که شناخته شده نیست با یکدیگر قابل تعریف هستند یا هر دو پایه هستند.
غلامرضا ذکیانی؛ مهین باقری؛ مهدی میرزاپور
چکیده
در این پژوهش در ابتدا به بازسازی قیاس حملی ارسطویی توسط مفهوم اندراج می پردازیم. سپس درستی معادله «قیاس ارسطویی= خواص اندراج + برهان خلف + پیش فرض وجودی» را اثبات خواهیم کرد. از آنجایی که پیش فرض وجودی صرفا یک پیش فرض مورد قبول در میان منطق دانان قدیم است و برهان خلف اصل منطقی کلی است. اثبات معادله ذکر شده توسط بازسازی قیاس ارسطویی ...
بیشتر
در این پژوهش در ابتدا به بازسازی قیاس حملی ارسطویی توسط مفهوم اندراج می پردازیم. سپس درستی معادله «قیاس ارسطویی= خواص اندراج + برهان خلف + پیش فرض وجودی» را اثبات خواهیم کرد. از آنجایی که پیش فرض وجودی صرفا یک پیش فرض مورد قبول در میان منطق دانان قدیم است و برهان خلف اصل منطقی کلی است. اثبات معادله ذکر شده توسط بازسازی قیاس ارسطویی تنها با استفاده از خواص اندراجی، برهان خلف و پیش فرض وجودی شکل خواهد گرفت؛ می توان نتیجه گرفت که اندراج (و خواص آن) عنصر اصلی و مهم قیاس حملی ارسطویی است. در انتها پس از معرفی مفهوم پیچیدگی قیاس براساس خواص اندراج، به تبیین مفهوم بداهت و مبناپذیری و نسبت آنها در قیاس حملی ارسطویی می پردازیم و نشان می دهیم که نسبت بدیهی بودن و مبناپذیر بودن عموم و خصوص مطلق است؛ به عبارت دیگر مفاهیم بدیهی بودن و مبناپذیر بودن نسبت تساوی ندارند.
مرتضی زارع گنجارودی؛ شیرزاد پیک حرفه
چکیده
آر. اِم. هِر، بنیان گذار مکتب توصیهگرایی اخلاقی در قرن بیستم است. شالودۀ آراء این مکتب، پیوند وثیقی با فعلِ فاعل های اخلاقی دارد. از این حیث گزارههای اخلاقی در قالب جملات امری بیان میشوند. از نظر هِر همانطور که جملات خبری، صورتی مدلل و منطقی دارند، بر همین سیاق، جملات امری نیز با تمسک بر بخش حکایی (توصیف گر)، منطق پذیر میشوند. بدین ...
بیشتر
آر. اِم. هِر، بنیان گذار مکتب توصیهگرایی اخلاقی در قرن بیستم است. شالودۀ آراء این مکتب، پیوند وثیقی با فعلِ فاعل های اخلاقی دارد. از این حیث گزارههای اخلاقی در قالب جملات امری بیان میشوند. از نظر هِر همانطور که جملات خبری، صورتی مدلل و منطقی دارند، بر همین سیاق، جملات امری نیز با تمسک بر بخش حکایی (توصیف گر)، منطق پذیر میشوند. بدین ترتیب میتوان از اصل سازواری (عدم تناقض)، اَدات منطقی، و استنتاج جملات درآنها سراغ گرفت. با این اوصاف، هِر با امری کردن گزاره های اخلاقی، نقصان سویۀ عملی در اخلاق را که از نظریۀ طبیعتگرایان و شهودگرایان استخراج می شد، برطرف نموده و از سوی دیگر با منطقپذیر کردن جملات امری، از آراء نامدلل احساسگرایان فاصله می گیرد. . . . . . . .. . .. . . . . . . . .. . .. . . .. . .. . . . .
عبدالعلی شکر
چکیده
در قضایای شرطیه گفته میشود این قضایا از ترکیب دوم مفردات تشکیل میشوند. بدین ترتیب هر قضیه شرطیه دست کم مرکب از دو قضیه حملیه است که اجزای آنها محسوب میشوند. این اجزاء براساس نظر منطق-نگاران پس از ورود حروف شرط بر سرآنها، خاصیت قضیه بودن و خبریت را از دست داده و به همین جهت متصف به صد141ق و کذب نیز نمیشوند؛ زیرا این دو وصف از عوارض ...
بیشتر
در قضایای شرطیه گفته میشود این قضایا از ترکیب دوم مفردات تشکیل میشوند. بدین ترتیب هر قضیه شرطیه دست کم مرکب از دو قضیه حملیه است که اجزای آنها محسوب میشوند. این اجزاء براساس نظر منطق-نگاران پس از ورود حروف شرط بر سرآنها، خاصیت قضیه بودن و خبریت را از دست داده و به همین جهت متصف به صد141ق و کذب نیز نمیشوند؛ زیرا این دو وصف از عوارض ذاتی خبر هستند. اما تامل در اجزای قضایای شرطیه نشان میدهد که این اجزاء در زمانی که جزء قضیه شرطیه تلقی میشوند، خصوصیت و حکم خبریت و اتصاف به صدق و کذب را همچنان دارا هستند و با همین معیار و چگونگی رابطه میان آنها، صدق و کذب قضایای شرطیه تحصیل و تعیین میشود. این نوشتار با رویکرد تحلیل گزارهای، به این نتیجه میرسد که اجزای شرطیات به عنوان طرفین منفصله یا مقدم و تالی در متصله، از وصف صدق و کذب برخوردار هستند و به همین دلیل از خبریت خارج نمیشوند. در نتیجه در ضمن قضایای شرطیه نیز همچنان به عنوان قضیه ملاحظه میشوند.
امید کریم زاده
چکیده
فرضیه وحدت ذهن زیربنای اساسی اغلب منطق های معرفتی، نظریه های تصمیم و بیشتر نظریه های عقلانیت به شمار می آید. بر اساس این فرضیه در هر زمان معیّن t دو اصل سازگاری و بستار بر مجمموعه باورهای هر فرد حاکم است. از سوی دیگر هم در سطح زندگی روزمره و هم در سطح برخی منطق های خاص، دو اصل سازگاری و بستار به کرّات نقض می شوند. آموزه ذهن قطعه بندی شده ...
بیشتر
فرضیه وحدت ذهن زیربنای اساسی اغلب منطق های معرفتی، نظریه های تصمیم و بیشتر نظریه های عقلانیت به شمار می آید. بر اساس این فرضیه در هر زمان معیّن t دو اصل سازگاری و بستار بر مجمموعه باورهای هر فرد حاکم است. از سوی دیگر هم در سطح زندگی روزمره و هم در سطح برخی منطق های خاص، دو اصل سازگاری و بستار به کرّات نقض می شوند. آموزه ذهن قطعه بندی شده در پی تبیین این مساله است که چگونه در عین مجاز دانستن نقض سازگاری و بستار در مواردی، ذهن قادر است در موارد دیگر با حفظ این دو اصل استدلال، قضاوت و نتیجه گیری کند. در این مقاله پس از برشمردن انگیزه های افراد برای پذیرش فرضیه وحدت ذهن، ابتدا آموزه ذهن قطعه بندی شده معرفی و تدقیق می شود و سپس توضیح داده می شود که این آموزه چگونه می تواند مشکلات ناسازگاری و بستار را برای یکی از مهم ترین نظریه های مربوط به محتوای باور یعنی نظریه جهان های ممکن حل کند. در پایان آموزه قطعه بندی ذهن در دو سطح نقد می شود. در سطح اول نشان داده می شود که آموزه قطعه بندی ذهن ایده تازه ای نیست و برخی مقولات شناخته شده در معرفت شناسی باور می توانند کارکردهای آن را محقق کنند. در سطح دوم به برخی نتایج نامعقول این آموزه درباره رابطه میان معرفت شناسی و فلسفه کنش اشاره می شود.
سید محمد علی حجتی؛ حسن همتایی؛ لطف الله نبوی
چکیده
بنا به ماینونگگراییِ وجهیِ پریست، متناظر با مطلقاً هر شرطِ قابل بیان که روی خاصیتها گذاشته شود، میتوان شیئی سرِشت که آن شرط را، حال در جهانِ واقع یا در جهانی دیگر، برآورده کند. تعهد به چنین نسخهی نامقیدی از اصل سرشتار (اصل فراگیر)، ماینونگگرایانِ رقیب را به پارادکس کلارک مبتلا میکند. نشان میدهیم که نشتِ میانجهانیِ اطلاعات ...
بیشتر
بنا به ماینونگگراییِ وجهیِ پریست، متناظر با مطلقاً هر شرطِ قابل بیان که روی خاصیتها گذاشته شود، میتوان شیئی سرِشت که آن شرط را، حال در جهانِ واقع یا در جهانی دیگر، برآورده کند. تعهد به چنین نسخهی نامقیدی از اصل سرشتار (اصل فراگیر)، ماینونگگرایانِ رقیب را به پارادکس کلارک مبتلا میکند. نشان میدهیم که نشتِ میانجهانیِ اطلاعات در نظام پریست میتواند مشکلات مشابهی بیافریند. سپس با کاربست ظرفیتهای معناشناختیِ هیچگرا، راهکاری برای حصول نشتِ میانجهانیِ اطلاعات پیش مینهیم که فراتر از تناقض، به بیمایگی منجر میشود. پریست ناگزیر است اصل سرشتار را مقید کند.بنا به ماینونگگراییِ وجهیِ پریست، متناظر با مطلقاً هر شرطِ قابل بیان که روی خاصیتها گذاشته شود، میتوان شیئی سرِشت که آن شرط را، حال در جهانِ واقع یا در جهانی دیگر، برآورده کند. تعهد به چنین نسخهی نامقیدی از اصل سرشتار (اصل فراگیر)، ماینونگگرایانِ رقیب را به پارادکس کلارک مبتلا میکند. نشان میدهیم که نشتِ میانجهانیِ اطلاعات در نظام پریست میتواند مشکلات مشابهی بیافریند. سپس با کاربست ظرفیتهای معناشناختیِ هیچگرا، راهکاری برای حصول نشتِ میانجهانیِ اطلاعات پیش مینهیم که فراتر از تناقض، به بیمایگی منجر میشود. پریست ناگزیر است اصل سرشتار را مقید کند.
فلسفه منطق
سعید پوردانش
چکیده
آلفرد تارسکی از بنیانگذاران اصلی سمانتیک به مثابهی دلالتشناسی است. وی دلالتشناسی را در دههی 30 پیافکند و این تلقی امروزه تلقی غالب در سمانتیک منطقی به شمار میرود. اما اگر به آثار دههی 20 وی بازگردیم در نگاه اول به نظر میرسد که هیچ گونه نگرش سمانتیکی در کارهای وی وجود ندارد. تفسیر رایج در مورد کارهای تارسکی در دههی 20 آن ...
بیشتر
آلفرد تارسکی از بنیانگذاران اصلی سمانتیک به مثابهی دلالتشناسی است. وی دلالتشناسی را در دههی 30 پیافکند و این تلقی امروزه تلقی غالب در سمانتیک منطقی به شمار میرود. اما اگر به آثار دههی 20 وی بازگردیم در نگاه اول به نظر میرسد که هیچ گونه نگرش سمانتیکی در کارهای وی وجود ندارد. تفسیر رایج در مورد کارهای تارسکی در دههی 20 آن است که او در این دوران منطق را با رویکرد سینتکسی و نظریه برهانی مینگریست. اما یکی از مفسران تارسکی به نام داگلاس پترسون به تفصیل نشان داده است که در آثار دههی 20 تارسکی نوعی سمانتیک از سنخ معناشناسی دیده میشود که وی این نگرش را به تبعیت از استادش لسینیفسکی صورت-گرایی شهودگرایانه مینامید. در این مقاله بنای ما بر آن است که با توجه به تفسیر پترسون به چیستی تلقی معناشناختی تارسکی از سمانتیک بپردازیم و میکوشیم دو ادعا را اثبات کنیم: (الف) صورتگرایی شهودگرایانه به روایت تارسکی نگرشی دربارهی کارکرد زبان است نه یک نظریهی ساخته و پرداختهی سمانتیکی که در آن مفاهیم کانونی معناشناسی تعریف و تحلیل میشوند (ب) صورتگرایی شهودگرایانه منافاتی با نگرش ارجاعی به زبان ندارد و حتی سالها پس از تأسیس دلالتشناسی از سوی تارسکی در پس زمینهی آثارش حضور دارد.